است، گام بر مىدارد، نه براساس علم و درك خود، همانگونه كه بسيارى از افراد
معتاد به مواد مخدر با علم و آگاهى به ضرر اين امور و اينكه استعمال چنين موادى
شايسته انسان نيست، به سراغ آن مىروند، چرا كه حالت و ملكه نفسانى آنها اين امور
را لذتبخش نشان داده، و جاذبه براى آنها ايجاد كرده است، به گونهاى كه مجالى براى
تفكر و اجتناب باقى نمانده!
به تعبير ديگر اين گونه افراد گاهى آن قدر دروغ را تكرار و به خود تلقين
مىنمايند كه تدريجاً باور مىكنند و به آن مطمئن مىشوند، همانگونه كه روانشاسان
گفتهاند تلقين گاهى اثر علم و يقين دارد، لذا تلقين مكرر دروغ در امور دين، آنها
را فريفته و از تسليم در برابر خداوند و خضوع در مقابل حق باز مىداشت. [1]
اين سخن تجربه شده است كه گاه افرادى دروغى مىگويند و در آغاز مىدانند دروغ
و افترا است، ولى با تكرار آن كم كم به شك مىافتند كه شايد راست باشد! و باز با
ادامه اين دروغ تدريجاً باور مىكند كه خبرى است، و به اين ترتيب تكرار و ادامه
دروغ سبب اعتقاد به امور غير واقعى و فريب انسان و حجابى در برابر ديدگان او
مىشود.
بنابراين نوبتى براى تفسير كسانى كه گفتهاند دروغگويان گروهى از يهود بودند و
فريب خوردگان گروهى ديگر، نمىرسد.
***
دوّمين آيه اشاره به قوم «عاد» مىكند، قوم نيرومندى كه در سرزمين «احقاف» بودند (در
جنوب جزيره عربستان و بعضى آن را منطقهاى در شمال جزيره دانستهاند) و بر اثر
تكذيب پيامبرشان «هود» و ظلم و فساد فراوان به تند باد مرگبارى گرفتار و نابود
شدند.
اين آيه مىگويد: ما به آنها قدرتى بيش از شما داديم، چشم و گوش و عقل نيز
داشتند، ولى انكار آيات الهى و تكذيب پيامبران پردهاى بر چشم و گوش و