فرمود در ميان جرقهاى كه از اصابت كلنگ به قطعه سنگى برخاست: قصرهاى كسرى يا
قيصر روم يا كاخهاى ملوك يمن را ديدم (چنانكه شرح آن خواهد آمد). [1]
و همان است كه در آن حديث معروف در مورد «آمنه» مادر گرامى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و
سلم آمده است كه در دوران حمل رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گفت: «نورى را
ديدم كه از من خارج شد و قصرهاى سرزمين «بصرى» در شام را با آن مشاهده كردم» و
نمونههاى فراوانى كه از آيات و روايات بعداً به خواست خدا به همه آنها اشاره
مىشود، اينها نه وحى است، و نه الهام قلبى، بلكه نوعى مشاهده و درك و ديد است كه
با مشاهده حسى فرق بسيار دارد.
اين همان است كه آن سخن سنج معروف مىگويد: «گر تو را چشمى از غيب باز شود،
ذرات اين جهان با تو همراز مىگردد، آن گاه است كه نطق آب و گل را مىشنوى، و با
شنيدن غلغله تسبيح موجودات جهان وسوسه تأويلها از تو زدوده مىشود، گوش نامحرمان
اين حقايق را نمىشنوند اما انسانى كه محرم راز گردد لايق شنيدن اين آوازها و
رازهاست». [2]
بنابراين «كشف و شهود» را در يك عبارت كوتاه چنين مىتوان تعريف كرد: راه
يافتن به عالم ماوراى حس، و مشاهده
حقايق آن عالم با چشم درون، درست مانند مشاهده حسى،
بلكه قوىتر، يا شنيدن آن زمزمهها با گوش جان.
البتّه نه هركس چنين ادعايى را كند مىتوان از او پذيرفت، و نه به سخنان هر
مدعى مىتوان گوش فرا داد، ولى به هر حال سخن از اصل وجود چنين منبع معرفتى است، و
بعد در چگونگى وصول آن و سپس طرق شناختن مدعيان راستين از دروغين. اكنون با توجه
به آنچه در اشاره بالا گفته شد به سراغ آيات مىرويم: