به معناى «روح» است كه مركز ادراكات انسان مىباشد، منتها در قرآن مجيد مراحلى
براى نفس ذكر شده: نفس اماره، همان روح سركشى كه انسان را به كارهاى زشت و گناه ترغيب مىكند، و «نفس لوامة» كه بعد از
آلودگى به گناه پشيمان مىگردد و در مقام سرزنش و ملامت خود بر مىآيد كه در اين
مرحله در فارسى امروز به آن وجدان مىگوييم، و «نفس مطمئنه» همان روحى كه كاملًا بر شهوات مسلّط است و به
مرحله اطمينان و آرامش رسيده است.
***
از مجموع آنچه گفته شد به خوبى
استفاده مىشود كه قرآن مجيد تعبيرهاى بسيار متنوعى از عقل و خرد دارد كه هر كدام
به يكى از ابعاد اين گوهر نفسانى اشاره مىكند، و به تعبير ديگر هر كدام از اين
واژهها به يكى از ابعاد عقل و خرد آدمى مربوط است.
از آنجا كه اين قوه مرموز الهى انسان را از زشتىها باز مىدارد به آن عقل و
نهى گفته مىشود.
و از آنجا كه دائماً در دگرگونى است به آن «قلب»، و از آنجا كه قسمت اعلاى
وجود انسان به آن «صدر» گفتهاند.
و از آنجا كه رابطه نزديكى با حيات دارد «روح» و «نفس» و هنگامى كه به مرحله
خلوص برسد و خالص گردد به آن «لب» مىگويند و سرانجام هنگامى كه پخته شود به آن
«فؤاد» اطلاق مىشود.
و از اين بيان نتيجه مىگيريم كه به كار بردن اين واژههاى گوناگون و متنوع
بىحساب نيست، و كاملًا هماهنگ با مطلبى است كه در هر آيه تعقيب مىشود، و اين از
شگفتىهاى قرآن مجيد است كه انسان در بررسىهاى تفسير موضوعى به آن واقف مىگردد.