آرى شما از مصالح خويش به خوبى آگاه نيستيد، و به همين دليل نمىتوانيد قوانين
دقيق و شايسته در زمينه ارث و غير آن براى خود تنظيم كنيد، قانونگذار شما بايد
خدايى باشد كه از اسرار تمام هستى شما آگاه است. آرى محدوديت علم انسان تا اين حدّ
است حتى قادر نيست قوانينى كه دقيقاً حافظ منافع او است براى خود وضع كند، و لذا
قانونهاى بشرى- به خاطر كمبودهايى كه در عمل از آنها ظاهر مىشود- پيوسته در حال
تغيير است، وقتى علم انسان درباره سرنوشت خودش چنين باشد نسبت به ساير موجودات
عالم معلوم است چگونه خواهد بود؟
***
و بالاخره نهمين و آخرين آيه مورد بحث از علم بىپايان خدا سخن مىگويد و مسأله
بىنهايت را كه تصورش براى بزرگترين دانشمندان نيز مشكل است با بيان زيبا و شيرينى
چنان ترسيم مىكند كه حتى افراد كم سواد و بىسواد هم به عمق آن مىرسند، مىگويد:
اگر همه درختان روى زمين در تمامى باغها و جنگلها كه بالغ بر ميلياردها درخت
مىشود قلم گردد (و گاه از هر درختى ميليونها يا ميلياردها قلم مىتوان تهيه كرد)
و اگر تمام درياها و اقيانوسها مركب و جوهر براى نوشتن باشند (با توجه به اينكه
يك استخر كوچك ميليونها دوات را پر مىكند) و بعد تمام نويسندگان جهان اعم از
فرشتگان و لشكر جنّ و انس بخواهند با آن قلمها و اين مركبها كلمات و علوم الهى
را بنويسند قادر نخواهند بود، همه اين قلمها فرسوده و تمام مىشود، و مركبها
پايان مىگيرد اما هنوز علوم الهى و كلمات او نوشته نشده و آغاز دفتر است.
اين از يك سو، از سوى ديگر: مىدانيم كه منظور از «كلمات خداوند» همين موجودات
عالم هستى است، بنابراين آيه فوق دليل روشنى بر وسعت بىحساب جهان و محدوديت علم و
دانش بشر در برابر آن است.