را نابود
خواهم كرد!». [1] و اگر يزيد هنگام مشاهده سرهاى آزاد مردانى كه در
كربلا شربت شهادت نوشيدند، مىگويد:
«اى كاش نياكان من كه در ميدان بدر كشته شدند،
در اينجا بودند و منظره انتقام گرفتن مرا از بنىهاشم مشاهده مىكردند ...!».
[2] همه اينها شواهد گويايى بر ماهيّت اين جنبش «ارتجاعى و ضدّ اسلامى»
بود و هرقدر پيشتر مىرفت، بىپردهتر و حادتر مىشد.
***
آيا امام
حسين عليه السلام در برابر اين خطر بزرگ كه اسلام عزيز را تهديد مىكرد و در زمان
«يزيد» به اوج خود رسيده بود، مىتوانست سكوت كند و خاموش بنشيند؟ آيا خدا و
پيامبر و دامنهاى پاكى كه او را پرورش داده بودند، مىپسنديدند؟
آيا او نبايد
با يك فداكارى فوقالعاده و از خودگذشتگى مطلق، سكوت مرگبارى را كه بر جامعه
اسلامى سايه افكنده بود، درهم شكسته و قيافه شوم اين نهضت جاهلى را از پشت
پردههاى تبليغاتى «بنىاميّه» آشكار ساخته و با خون پاك خود،