در دهههای اخیر با رشد عرفانهای نوظهور و مدعیان معنویت در سطح جهان روبهرو بودهایم. هرچه انسان مدرن امروزی در عرصهی تکنولوژی پیشرفت میکند، نیاز به معنویت بیشتری در او شعله میکشد و در پی برآوردن نیاز معنوی خود، گاه به بیراهههایی کشیده میشود که نه تنها حرکت او را در طی مسیر کمال سرعت نمیبخشد، بلکه آثار زیانباری بر جسم و روان وی میگذارد. در این میان، جوانان، بیشتر در چنگال این عرفاننماها اسیر میشوند. حال این پرسش مطرح میشود که دلیل گرایش جوانان به چنین عرفانهایی چیست؟
علل گرایش جوانان به عرفانهای نوظهور
پاسخ به این سؤال که چرا جوانان به مکتبهای نوظهور مدّعی عرفان، توجه زیادی نشان میدهند؟ بحث گستردهای را میطلبد. در اینجا به طور خلاصه به مهمترین علتهای این مسئله میپردازیم.
1) عدم آشنایی با عرفان اسلامی
ما معتقدیم که در میان ادیان الهی، آخرین و کاملترین دینی که هدایت بشر را به عهده دارد، اسلام است. در نتیجه، کاملترین عرفانی که یافت میشود، عرفان اسلامی است که مبانی مستحکمی دارد و ریشههای آن در قرآن و سیرهی پیامبر و اهلبیت(ع) است.
با تحقیق و بررسی میتوان دریافت که در حقیقت، کاملترین راه برای رسیدن به قرب خداوند یا همان «عرفان حقیقی»، عرفان کامل شیعی است که توسط ائمهی اطهار(ع) به صورت عملی معرفی شده است و بايد در نظر داشت که قدم گذاشتن در اين وادی صعبالعبور، نياز به چراغ و روشنايی دارد که مطمئنترین آن، نور هدايت پیامبر(ص) و اهلبيت(ع) و راهنمايی عالمان عامل و حکیمان عارف است. در واقع، اگر عرفان اسلامی به خوبی شناخته شود، فرد با الگو قرار دادن سرمشقهای آن، میتواند تفاوتهای میان آن و عرفانهای کاذب و در آخر پوشالی بودنشان را دریابد.
2) فاصله گرفتن از آموزههای دینی تا سرسپردگی به آموزههای غیردینی
عرفان اسلامی، ظرفیتهای فراوانی برای معنویت، آرامش، احساس نشاط و... دارد که با توسل به آنها نور در قلبها زیاد میشود و برای تحقق زندگی متعالی بسیار راهگشاست. ممکن است فردی آموزههای دینی را بشنود و بیتفاوت از کنارش عبور کند و آنها را تکلف و سختی بداند؛ اما وقتی وارد عرفانهای کاذب میشود، آموزههای آنها- حتی سختیهایشان- برای او جدید و زیبا جلوه میکند و آنقدر تلقین رهبران گروه زیاد میشود که این سختیها را لذتبخش میبیند و تنها به توهم سعادت میرسد نه خود آن. غافل از این که در اسلام آموزههایی وجود دارد که به کار بستن آن، تأثیر فوقالعادهای در فرد میگذارد. به عنوان نمونه، میتوان به شکرگزاری از درگاه الهی اشاره کرد. در قرآن آمده است : «لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکم؛ اگر شکرگزاری کنید، ]نعمتم را[ بر شما فزونی میدهم.» شکر، یکی از راههای طلایی است که بنا به وعدهی الهی، وسعت و گشایش را برای مؤمنین به ارمغان میآورد و انسان شاکر، با دیدن نعمتها و داراییهای خدادادیاش، آرامش روانی و نگرش صحیح به زندگی پیدا میکند و مشکلات در چشمش ناچیز میشود.
3) تبلیغات و نقابهای جذّاب فرقهها
در جهان امروز حجم گستردهای از سرمایههای استعمارگران، صرف به دست گرفتن تفکر کشورها میشود؛ به عبارت دیگر، استعمارگران برای اینکه بتوانند بر کشورها تسلط پیدا کنند، با رواج فرقهها در میان مردم راه را برای خود هموار میکنند. برای رسیدن به این هدف، هزینههای بسیاری میپردازند و این فرقهها پشت نقابی زیبا، مردم را به سوی خود میخوانند؛ چرا که اگر ماهیت اصلی این فرقهها در همان ابتدا نمایش داده شود، دیگر پیروان چندانی نخواهند داشت. پس به ناچار در پشت ظاهری زیبا پنهان میشوند و کمکم اهداف شوم خود را عملی میکنند. مثل عرفان حلقه یا عرفان کیهانی که وقتی میخواهد جلب مخاطب کند، برای خود ظاهری دینی ترسیم میکند و بعد از عضوگیری، رفتهرفته آموزههای شیطانی خود را القا میکند.
4) بیپاسخ ماندن شبههها
عرفانهای نوظهور برای اینکه با تارهای عنکبوتی خود دور تا دور فکر جوانان را محاصره کنند، شبههافکنی میکنند. معمولاً در ابتدای عضویت، فرد را نسبت به نگرش قبلی دچار تزلزل کرده و راه نفوذ خود را در ذهنش باز میکنند.
امیرالمؤمنین(ع)، میفرماید: «شبهه را از این رو شبهه نامیدند که به حق شباهت دارد. اولیای خدا چراغشان در فضای شبههناک، یقین است؛ ولکن دشمنان خدا در این فضا به ضلالت دعوت میکنند.» شباهت باطل به حق، انسان را میفریبد. پس همین که سؤال در ذهن ایجاد شد، باید به دنبال پاسخ بود. از طریق مطالعهی کتب مرتبط، سؤال عالمان دینی، گوش دادن سخنرانیها و ... باید تلاش کرد که سؤال، بیپاسخ نماند.
جوان روحیهی کاوشگر و کنجکاوی دارد و شاید به همین خاطر، شنیدن نام فرقهای جدید با عنوانی زیبا او را وسوسه کند تا خود را به آن فرقه نزدیک نماید؛ اما اقتضای احتیاط این است که قبل از هر کاری اطلاعات کاملی در مورد آن کسب کرده و دربارهی آن فرقه از اهل فن سؤال کند.
5) جلب توجه کردن و کسب قدرت
گاهی جوان برای اينکه کانون توجه قرار بگيرد، به سراغ عرفانهای نوظهور میرود و ممکن است سعی کند از اين طريق قدرت کسب نمايد، غافل از اینکه دارد فطرت پاک خود را فدای لذتهای زودگذر دنيايی میکند.
برخی عارفان مسلمان، بر اثر عبادتها و بندگی در درگاه الهی، به قدرتهای خاصی میرسیدند؛ ولی هرگز ادعايی نداشتند و میکوشیدند که اين توانايیها را از مردم پنهان کنند و آن را وسيلهای برای خودنمايی نمیکردند. در عرفان، رسيدن به قدرت هدف نيست، بلکه رسيدن به منبع قدرت و فانی شدن در اسما و صفات الهی، هدف است.
در زندگی عارفان بزرگ آمده است که با ریاضتهای روحی و جسمی، تواناییهایی پيدا میکردند و نسبت به آنها بیاعتنا بودند و مقصد عالی خود را فراموش نمیکردند و در نتيجه، خداوند هم مقامات بالاتری به آنها میبخشید، چرا که بهشت وصال، جايگاه ويژهای است که آن را فقط به شايستگانش میدهند.
البته، تذکر اين نکته لازم است که در عرفانهای نوظهور، ممکن است به صورت گذرا و مقطعی نيروها و تواناییهایی فراطبیعی و خارقالعاده برای انسان به وجود بيايد؛ اما به دليل اينکه تمام ابعاد شخصيت انسانی فرد، به صورت همزمان رشد نمیکند و بعضی جنبههای روح ناديده گرفته میشود، اين قدرتها نيز عوارضی را در پی دارد و هويت فرد را به تباهی (غرور، قدرتطلبی، زیادهخواهی، تأمین هوسها و...) میکشاند و در چنين شرايطی انسان را به هدف تکاملی خود نمیرساند.
﷼﷼﷼
در هر حال، همانگونه که سلامت جسم، بااهميت است، توجه به سلامت روانی و بهداشت معنوی نيز اهميت بهسزايی دارد و ضروری است که جوانان با تيزهوشی و نکتهسنجی، خود را از گرايش به عرفانهای نوظهور دور نگه دارند.﷼