در سه دههی اخیر شاهد ساخت فیلمهای بسیاری با موضوع آخرالزمان و پایان عمر دنیا هستیم. روند ساخت این فیلمها که به فیلمهای آخرالزمانی معروفاند به جریانی عادی و ثابت در هالیوود تبدیل شده و در سالهای اخیر هر ساله بین سی تا پنجاه فیلم با این موضوع روانهی بازار اکران میشود. یکی از فیلمهایی که در نوع خود، هم قوی ظاهر شد و هم سر و صدای زیادی در دنیا ایجاد کرد، فیلم 2012 است. با اینکه این فیلم جنجال بسیاری با خود به همراه داشت، تحلیل درست و دقیقی از آن کمتر ارائه شد. به بهانهی نزدیک شدن به سال نو میلادی و فرا رسیدن سال 2012 که تقریباً یک فصل با آن فاصله داریم سعی شده تا تحلیل درست و همهجانبهای از این فیلم ارائه شود.
عوامل ساخت فیلم
کارگردان این فیلم «رولند امریک (Roland Emmerich)» است. او که در اصل آلمانی است، یکی از کارگردانهای خوشتکنیک هالیوود بهشمار میرود. کار جلوههای ویژهی این فیلم را نزدیک به 15 شرکت بزرگ که کار همگی آنها ساخت جلوههای ویژهی فیلمهای هالیوودی است برعهده داشتند. آثار او از جمله: «روز استقلال»، «میهنپرستی»، «گودزیلا» و...، تاکنون چندان مورد توجه منتقدان قرار نگرفته بود؛ اما همواره از پرفروشترین فیلمهای هالیوودی محسوب میشد. اینبار وی نهتنها فیلمی پرفروش و در مقیاس جهانی تولید کرده، بلکه در لایههای پنهان این فیلم، حرفهای فراوانتری هم نسبت به ساختههای قبلیاش برای گفتن دارد.
خلاصهی داستان فیلم (روایت قصه)
محققی هندی که سالهاست در رشتهی زمینشناسی در هند مشغول رصد اوضاع و احوال تغییرات این کرهی خاکی است، در سال 2009 متوجه ارتعاشاتی در عمق زمین میشود که میتواند برای زمین خطرناک باشد. او موضوع را با دوستش «آدریان» زمینشناس آمریکایی و از محققان وابسته به کاخ سفید در میان میگذارد. «آدریان» از سوی دولت مأمور میشود تا گزارشی در این زمینه ارائه کند. بر اساس گزارش آدریان، احتمال میرود پس از فوران آتشفشانها و زلزلههای مهیب در سال 2012، کل زمین به زیر آب رود. فوری جلسهی کشورهای صنعتی و توسعهیافته تشکیل میشود و با این دستور که سفینهای با ظرفیت 400هزار نفر برای نجات افراد برگزیدهی جهان، همراه یک زوج از هر حیوان و آثار برجستهی هنری ساخته شود، ختم میشود. مکان ساخت این کشتی در کوهستانهای مرتفع چین در قلب کوهستانهای سر به فلک کشیدهی هیمالیا تعیین میشود.
شخصیت اصلی داستان، نویسندهی معمولی آمریکایی به نام «جکسون» است. او که در زندگی فردی ناموفق و بینظم است و سرِ همین بیمسئولیتیهایش، همسرش از او جدا شده و به خاطر بیپولی، رانندهی یک سرمایهدار روسی به نام «کارپف» است، در گردشی با دو فرزندش که الآن با همسر سابقش زندگی میکنند، با فردی به نام «چارلی» آشنا میشود که مسئول یک رادیوی محلی است. چارلی به اسرار مهمی دست پیدا کرده که آن را در قالب انیمیشن کمدی درآورده است و به جکسون نشان میدهد؛ اما وی باور نمیکند تا اینکه دو فرزند کارپف را به فرودگاه میرساند و این مسئله را از زبان آنان هم، اما به شکل دیگری میشنود. همانجا با بیعانه دادن ساعت ویژهاش هواپیمایی کوچک را کرایه میکند و به سرعت خود را به خانوادهاش میرساند. لحظهای که او خانوادهاش را بهسوی هواپیمای شخصی و از آنجا به سوی پارک محل ملاقات با چارلی میرساند تا از او نقشهاش را مطالبه کند، دنیا در حال ویرانی است. جکسون پس از تحمل مرارتهای فراوان به طرز خارقالعادهای خانوادهی خود را به آن کشتی میرساند تا نجات دهد؛ اما آنها که از بیراهه خود را به سفینه رساندهاند، در بخش چرخدندههای لولای دریچهی کشتی گیر میکنند. حالا تمام دنیا را آب فرا گرفته و پیش از بسته شدن آن دریچه، کشتی با مشکل آبگرفتگی روبهرو شده است. در شرایطی غیرقابل باور، نجات آن 400هزار نفر برگزیده و دستهی دیگری که با واسطهگری دکتر آدریان و دختر رییسجمهور آمریکا به کشتی راه یافتهاند، برعهدهی جکسون و پسرش «نوح» قرار میگیرد و آنها هستند که با فداکاری خویش، نوع بشر را نجات میدهند و با کمک آنها، انسان میتواند حیات دوبارهی خود را از سر بگیرد. تاریخ، دوباره آغاز میشود و بشر بازمانده با دنیایی جدید و تاریخی نو زندگی را آغاز میکند... . حالا 27 روز گذشته و تاریخ 27/01/01 است. همهی انسانهایی که خود را مدیون «جکسون» و «نوح»- که نماد نژاد آنگولاساکسون هستند- میدانند، در عرشهی کشتی در نزدیکی قارهی جدید آفریقا ایستادهاند و آفتاب دنیایی نو را تماشا میکنند.
تحلیل و نقد محتوایی فیلم:
فیلم 2012، به لحاظ تکنیک ساخت آنقدر قوی، زیبا و اثرگذار است که هر بینندهای را تا لحظهی آخر میخکوب میکند و حس همذاتپنداری او را چنان بیدار میکند که گویی این حوادث برای خود بینندهی فیلم در حال وقوع است. صحنههای ویران شدن دنیا و خرابی سرزمینها، چنان واقعی ترسیم شده که مخاطب در لحظهی تماشای فیلم که خیره و مدهوش این جلوهها شده، هرگز گمان نمیبرد اینها کلکهای سینمایی است که سر او را گرم کنند تا پیام داستان را به راحتی به خورد او بدهند. تلاش بر این است که تا به برخی از این مؤلفههای محتوایی اشاره شود:
﷼ باستانگرایی؛ بنمایهی اصلی فیلم:
از عواملی که در فیلم به آن اشاره شده تا جریان پایان یافتن عمر دنیا به نوعی مستند جلوه داده شود و از اصطکاک ذهنی مخاطب و موضعگیری او بکاهد، گنجاندن باور قوم «مایا» دربارهی اتمام عمر دنیاست. روایت فیلم از باور قوم مایا این است که وقتی تقویم بومی ایشان به آنها رسید، تاریخ به پایان میرسد و یک حادثهی بسیار بزرگ و بد در جهان رخ خواهد داد. محاسبات دانشمندان نشان میدهد، این تاریخ مایایی برابر با 21 دسامبر سال 2012 میلادی است؛ اما حقیقت این است که هیچگاه مایاها معتقد نبودهاند که در این سال، زندگی بشر پایان مییابد. بر پایهی نظر باستانشناسان، هیچگونه شواهدی برای آخرالزمان بودن این تاریخ وجود ندارد (رجوع شود به مقالهی «تقویم مایا، دستآویز رسانهای صهیونیسم در آخرالزمان، www.cinemazion.blogfa.com»)؛ امّا این پیشبینی دروغ دستمایهی اصلی سازندگان فیلم، برای خلق اثری مهیج در تاریخ سینما به نام «2012» شده است.
﷼ اسطورهها، نمادها و نامها:
وقتی صحنههای خراب شدن زمین، تکهتکه شدن و فرو رفتن تکهتکههای آن به اسم گزارشهای تصویری و اخبار در فیلم نشان داده میشود، این حادثه به باور عمومی ادیان و گروههای مذهبی نسبت داده میشود و همزمان تصاویری از مسلمانان، هندوها، یهودیان، مسیحیان و... نشان داده میشود و به مخاطب اینگونه القا میشود که روز رستاخیز تمام ادیان آسمانی و پایان دنیا در نگاه تمامی مکاتب الهی و بشری، همین حادثهای است که در شرف وقوع است؛ اما در ادامهی فیلم میبینیم که نهتنها خبری از رستاخیز الهی نیست، بلکه این بشر است که آیندهی دنیا را میسازد و با آنکه نمیتواند مقابل تمامی حوادث طبیعی بایستد، بر تمامی مشکلات با اتکا بر دانش خویش فائق میآید. در این زلزلهی بزرگ و سیل عظیم که تمام عالم را زیر و رو میکند، تمامی مظاهر ادیان هم به کام ویرانی و نابودنی کشانده میشود. صحنههای ویرانی این مظاهر که نمادی از ادیان شرق و غرب است، به نوعی اعلام مرگ ادیان و تمدنهای موجود است؛ خواه الهی باشند، خواه بشری. شروع دنیایی جدید با نقشهی جغرافیایی تازه و برنامهای نو به همراه ویرانی ادیان و تمدنهای گذشته، تأیید بر همین نکته است که در این فیلم بارها به شکلهای مختلف نشان داده میشود. گزینش افرادی که حق ورود به این کشتی را دارند نیز، گواه دیگری بر اعلام مرگ ادیان و خدا در این فیلم است. برای مثال میتوان به راهیابی همسر بدکارهی کارپف به کشتی نجات تکنولوژی و دنیای جدید اشاره کرد، در حالی که خود او که غیرت ناموسی دارد، حق راهیابی ندارد و یا اینکه تمامی طرفداران ادیان در این تسونامی (سونامی) بزرگ جان میبازند؛ اما نویسندهی لاییک آمریکایی با تلاش خویش و کمی چاشنی شانس، هم خویش را نجات میدهد و هم بشریت را از مهلکه نجات میبخشد.
کشتیاش که مأمور شده تا نسل آدمی و حیوانات را نجات بخشد، در چندین طبقه و مسقف ساخته شده و آدمی را به یاد داستان کشتی نوح میاندازد، بهویژه اینکه آن کسی که در نهایت به جکسون کمک میکند تا کشتی را نجات دهد، پسر او «نوح» است و انتخاب این نام نمیتواند ناآگاهانه باشد. آمریکا مسئول پروژهی نجات بشر است. سران کشورهای توسعهیافته در ساخت دنیای جدید، سهمی بهسزا داشته و جزء هیأت مدیرهی پروژهی ساخت دنیای جدید هستند و...
﷼ توهم فرار از روز رستاخیز:
همانطور که اشاره شد، جریان داستانی فیلم به گونهای اتفاق میافتد که با تخریب نمادهای ادیان و مذاهب الهی و کشتن دینداران، با نجات یافتن بشر به کمک علم و تکنولوژی منهای خدا، همهی مقدسات و باورهای دینی به تمسخر گرفته میشود. مهمترین مسئلهای که در میان همهی باورها به استهزا گرفته میشود، باور به معاد و روز رستاخیز است. وقتی نوحِ قصه که پسر جکسون است با ذکاوت خویش حلقهی نجات را کامل میکند و قدرت عقل و تکنولوژی بشری، میتواند بر قهر خدا در فیلم غلبه کند؛ آنچه در وهلهی اول و به صورت مستقیم در فیلم نشانه گرفته شده، معادباوری ادیان آسمانی است. اگر معادی هم قرار است باشد به القای فیلم، همان زندگی در این دنیاست. این باورِ الحادی دنیامحوری که اساس باور به دنیای دیگر بعد از مرگ را نشانه رفته در بسیاری از فیلمها که با محوریت موضوع پایان دوران ساخته میشوند به شکلهای گوناگون تکرار میشوند؛ در فیلم «آواتار» شاهد بهشتانگاریِ پاندورا (سرزمین داستانِ فیلم که یکی از اقمار مشتری است)، هستیم، در «ارباب حلقهها» هم سرزمین گاندور، همان بهشت گمشده است که باید از دست یاران سایرون حفظ شود و...
﷼ جایگاه بودیسم تبتی در پروژهی دنیای جدید:
سرعت رشد اسلام در آمریکا و غرب استراتژیستهای غربی را به تکاپو واداشته است تا آنجا که مدتهاست در محاسبات و نظریات راهبردیشان به این نتیجه رسیدهاند که برای جلوگیری از رشد اسلام- بهویژه اسلام قیام (مکتب اهلبیت)- باید رقیبی بیخطر، ظلمپذیر و سکولار (مانند بودیسم) را بال و پر دهند. البته توجه به این نکته نیز جالب است که جهان غرب بسیار به بودای بیآزار و کرنشگر در مقابل تمدن غرب علاقهمند است؛ اما هرگز اجازهی ورود تفکر بودایی به کشتی نجات و حضور آن را در آیندهی بشریت نمیدهند و در لحظهی خروج از سفینه در فیلم، لباس راهبها دیگر بر تن راهب جوان نیست و پوششی غربی بر تن دارد که نشان این است که باور لامایی (بودایی- تبتی)، باید با معیارهای آمریکایی جور و پوشش، رنگ و لعاب غربی داشته باشد.
در فیلم حاضر هم با آنکه داستان پیوستن خانوادهی بوداییان تبتی- که یکی از افراد این خانواده، راهبی است که با خواهش و تمنا ماشین استادش را میگیرد تا خانوادهاش را نجات بخشد- به نوعی تحمیل به فیلم است و داستان کش داده شده تا جکسون و دوستانش در هیمالیا سرگردان شوند تا این خانواده و این راهب جوان آنها را نجات بخشند؛ اما اتحاد استراتژیک بر ضد توحید و ادیان آسمانی، توجیهگر تمامی اتفاقهایی است که در این فیلم و فیلمهای مشابه، رخ میدهد که در آنها لاماییسم نجاتبخش و منجی نهایی عالم است. نکتهی دیگری که باید با دقت به آن توجه شود، نحوهی نمایش گروهها و جمعیتهای مذهبی و مردم سرزمینهای گوناگون در لحظهی آغاز شمارش معکوسِ شروع تسونامی نهایی است. در فیلم، درست همان هنگامی که تصاویر سرگردانی باورمندان ادیان آسمانی و ابراهیمی در قالب اخبار و برنامههای مستند شبکههایی مانند «سی.ان.ان» نمایش داده میشود، وقتی فیلم، سراغ سرزمین تبت میرود، میبینیم که راهبان بودایی در ارتفاعات هیمالیا در آرامش کامل به سر میبرند؛ حتی لحظهی برخورد موجهای خروشان با معبد لاماییان و لحظهی نابودی معبد، شاهدیم که راهب پیر و لامای فیلم، مرگ را به راحتی میپذیرد و لحظهای آرامشش را از دست نمیدهد. این صحنهسازیها، معنای عمیقی دارد و در راستای برتریبخشی به لاماییسم، قابل تحلیل است.﷼