تمدن سازي و انديشه پروري در پرتو نگاه مقام معظم رهبري
اشاره: ديدار رهبر فرزانهي انقلاب از شهر مقدس قم فرصتي را پديد آورد كه اساتيد و فضلاي حوزهي علميه يك بار ديگر از ديدگاههاي جديد ايشان در تحليل شرايط جاري كشور و رسالتهاي دانشوران بهرهمند گردند.
چكيدهاي از اين سخنراني مبسوط را ـ كه در مدرسهي فيضيه انجام گرفت ـ در پيش رو داريد:
نظام اسلامي و تمدن سازي
خط كلي نظام اسلامي، رسيدن به تمدن اسلامي است.
براي ايجاد يك تمدن اسلامي ـ مانند هر تمدن ديگر ـ دو عنصر اساسي لازم است: يكي توليد فكر، يكي پرورش انسان. فكر اسلامي مثل يك درياي عميق است؛ يك اقيانوس است. هر كسي كه لب اقيانوس رفت، نميتواند ادعا كند كه اقيانوس را شناخته است. توليد فكر در هر زماني متناسب با نياز آن زمان از اين اقيانوس عظيم معارف ممكن است.
شرط دوم، پرورش انسان است. بدون شك مديران جامعه جزو نقش آفرينانند؛ سياست مداران جزو نقش آفرينانند؛ متفكران و روشنفكران جزو نقش آفرينانند؛ آحاد مردم هر كدام به نحوي ميتوانند در خور استعداد خود نقش آفريني كنند؛ اما نقش علماي دين، نقش آن كساني كه در راه پرورش ايمان مردم از روش دين استفاده ميكنند، يك نقش يگانه است.
چالشهاي نظام اسلامي
يك عده با اصل دين مخالفند؛ لذا نظامي كه بر اساس سياست ديني استوار شده است، براي اينها يك نظام غير قابل قبول است؛ عدهيي با سياست ديني مخالفند؛ دين را به عنوان يك مسئلهي تخصصي و مربوط به كنج دل و كنج خلوت ميدانند. يك عده دچار نفاق ديني هستند؛ يعني نام دين را لازم دارند، عنوان دين را لازم دارند؛ اما حقيقت دين را بر نميتابند! يك عده علم داران تبعيت از فرهنگ غرب و فريفتگان به زرق و برق غربياند؛ خود كوچك بينها، خود كم بينها، خود، يعني ملت خود، فرهنگ خود؛ ميراث علمي خود؛ گذشتهي خود. يك عده قدرت طلبانند تشنگان قدرت؛ كاري به كار دين و اخلاق و اعتقاد و خدا و اين چيزها ندارند؛ لذا براي آنها آنچه در درجهي اول مهم است، كسب قدرت است؛ البته همهي كساني را كه اسم آورديم، معنايش اين نيست كه اينها با نظام اسلامي معارضه دارند؛ نه، ممكن است معارضهيي هم نباشد؛ اما نظام اسلامي نميتواند اينها را نبيند؛ نميتواند حضور اينها را، فكر اينها را، تلاش اينها را، اهداف و نيتها و انگيزههاي اينها را در كنار آن، در مقابل آن، در ميان آن حضور دارند، نديده بگيرد. حكمت و تدبير براي نظام اسلامي اين است كه اينها را ببيند؛ اينها را بشناسد و اينها را علاج كند. علاج، معنايش استفادهي از زور و قدرت نيست. تصور نشود كه هر جا گفته ميشود بايد اين فكر را يا اين كار را علاج كرد، يعني به زور متوسل شد، نه زور مال كساني است كه منطق ندارند. آن مجموعهيي كه منطق دارد، با حربهي استدلال و منطق كاري ميكند كه هيچ حربهي ديگري و هيچ قدرت مادييي نميتواند آن كار را انجام بدهد.
زمينهها و بسترهاي آسيب پذيري
يكي از زمينهها، تحجر است. نگاه نو به مسائل نكردن، گذران تاريخ و تحول فكر انسانها را نديده گرفتن، تعالي و ترقي فكر و انديشه و راههاي زندگي را انكار كردن، اين تحجر است. در كنار تحجر، ولنگاري فكري و عملي. ولنگاري و بي بندوباري، چه در فكر ـ يعني اين كه انسان هر آنچه را كه در بازار فكر و انديشه مطرح ميشود، بدون ارزيابي، بدون نقادي، بدون فهم درست با آن مواجه بشود و زرق و برق، اين متاع بسيار حساس را براي خود تهيه كند ـ و چه در عمل؛ يعني نقطهي مقابل تقوا.
از جملهي آفتها، طعمه جويي است؛ اين آفت بزرگي است. مسند را، مسئوليت را، مقام اجتماعي را، حتي علم را، به عنوان طعمه؛ براي اين كه بتواند به نان و نوايي برسد؛ اين آفت است.
اين طرف سوم، دشمن خارجي است. بنده گاهي كه در صحبتها تنبه ميدهم بعضيها را به توطئههاي دشمن، بعضيها ميگويند آقا! شما چرا به دشمن خارجي ميپردازيد؛ چرا به مسائل خودمان، به كمبودهاي خودمان اشاره نميكنيد؟ حرف بايد روشن بشود اگر دشمن خارجي در مقابل خود كمبودها را، ضعفها را، زمينهها را مشاهده نكند، نميتواند تسلط پيدا كند؛ اين كه چيز بديهي و روشني است؛ بارها هم گفتهايم. اصلا كاميابي دشمن از بيرون در آن صورتي است كه در درون صفوف داخل نظام ـ داخل كشور و داخل جامعه ـ نقاط ضعف و نقاط خلأ وجود داشته باشد؛ در اين كه شكي نيست؛ اما دشمن خارجي را نميشود منكر شد؛ دشمن خارجي ميآيد از همين ضعفها حداكثر استفاده را ميكند. امروز حقيقت اين است كه نظام اسلامي در صحنهي جهاني با حقد و كين و دشمني مراكز قدرت جهاني مواجه است.
رسالت حوزه در تمدن سازي
1. بايد صلاحيتهاي لازم را براي مقابله با بحرانهاي فكري، در حوزه و در ميان اعضاي حوزه به وجود آورد. يك روزي در اين كشور ـ تقريبا حدود چهل سال قبل ـ رواج تفكر الحادي ماركسيستي يك بحران بود؛ يك عده معدودي متوجه بودند كه قضيه چيست؛ با آن مواجهه ميكردند، مقابله ميكردند؛ بعد كه خطر آشكار شد، آن وقت بزرگاني به فكر افتادند كه كاري صورت بدهند! مگر ما بايد اين جوري عمل كنيم؟! بگذاريم تا بحران فكري به وجود بيايد، عدهيي از دلها و ذهنها و ايمانها را تباه بكند، بعد ما به فكر بيفتيم؟! در حوزه علميه بايد اين ظرفيت و اين توان به وجود بيايد كه بحرانهاي فكري را پيشبيني كند.
2. فلسفه اسلامي، فلسفهي بسيار والايي است. فلسفهي اسلامي، آن منطق عقلانييي است كه ميتواند بيپايگي بسياري از تفكرات شبه فلسفي و فلسفي را روشن كند. فلسفه اسلامي، افتخار حوزههاي علميه است. پرچم فلسفهي اسلامي هميشه در دست حوزههاي علميه بوده است و بيش از همه در دورانهاي اخير حوزهي علميهي قم؛ مبادا اين پرچم را زمين بگذاريد.
3. اين مجموعهي عظيم جوان در اين حوزهي علميه، مجموعهيي هستند كه ميتوانند و ميبايد بتوانند حوادث سياسي را جزء به جزء تحليل كنند؛ معناي هر حركتي را كه صفوف مختلف و جناحهاي مختلف در داخل و خارج ميكنند، بفهمند تا بتوانند آن خط مستقيم و صراط الهي را در اين بين همواره در مقابل چشم داشته باشند؛ نبايد فريب بخورند.
4. من شما عزيزان را در زمينهي مسائل سياسي، به دو چيز كه گاهي با هم اشتباه ميشود دعوت ميكنم: يكي اين است كه غيرت ديني لازم است؛ نبايد بگذاريد غيرت ديني از مجموعهي حوزه علميه و آحاد آن سلب بشود؛ دوم اين كه از لحاظ سياسي عصبي نشويد؛ اينها با هم نبايستي اشتباه بشود. بعضيها دوست ميدارند حوزهي علميه را عصبي و آشفته و دچار كارهاي بي رويهي سياسي مشاهده كنند.
5. دانشگاه را همتاي علمي خودتان بدانيد؛ دو همتا؛ شما در يك رشته تحصيل ميكنيد، آنها هم در رشتههاي ديگري تحصيل ميكنند؛ يك مجموعه علمي اين جاست، يك مجموعه علمي هم محيط دانشگاهي كشور است. هميشه سعي دشمن اين بوده است كه بين حوزه و دانشگاه نفرت و تنافر و دشمني به وجود بياورد؛ نگذاريد اين حالت به وجود بيايد اگر چهار نفر در گوشهيي در يك دانشگاهي يك حركت خلافي انجام دادند، اين مثل اين است كه دو نفر در يك حوزهيي، در يك گوشهيي، يك كار غلطي كردند؛ نه آن را ميشود تعميم داد، نه اين را ميشود تعميم داد.