سعادت و آرامش ارمغان آن باشد. اين ويژگي مورد تأکيد مطهري بود، نه آنکه اصول و بنيانها را فراموش کنيم؛ تابع فرضيههاي جديد شويم؛ قرائتهاي خاص را به جاي مسلمات اسلام قرار دهيم و اصل را فراموش کنيم.[1]
حکيم داستاننويس
شهيد مطهري در موضوعي وارد نميشد، مگر اينکه نوشتن آن کتاب يا مقاله يا سخنراني در پيرامونش براي جامعه اثربخش باشد. چنين مردي فقيه، فيلسوف، سخنور، نويسنده و استاد دانشگاه، با همه اين خصوصيات براي نوجوانان کتاب داستان مينويسد. اين نشانه کمال خلوص و تعهد ايشان است. خودش ميگويد من ديدم در زمان ما نسل جوان به طور طبيعي ميل دارد قصه بخواند؛ اين گونه مطالب برايشان جاذبه دارد و چنين علاقهاي آنان را به سوي رمانهاي تخيلي، کاذب، مبتذل و شايد مضر ميکشاند و از سوي ديگر ما کتابهايي که حاوي داستانهاي آموزنده براي نسل جوان باشد در دسترس نداريم. با وجود اينکه در منابع تاريخي، فرهنگي و روايي ما در اين باره زمينههاي زيادي وجود دارد؛ ولي کسي پا به ميان ننهاده است، تا از اين سرچشمههاي ناب و مطمئنْ قصهها و حکاياتي خواندني استخراج کند. اگر يک نوجوان از ما ميخواست يک کتاب حاوي داستانهاي مذهبي برايش ارائه دهيم، نداشتيم. به همين دليل من تصميم گرفتم اين کتاب داستان راستان را به نگارش درآورم. اگر درست دقت کنيم، اگر کسي در چنين مقام علمي و در موقعيت اجتماعي بسيار عالي، خود را اين چنان تنزل دهد و به اين قصهنويسي روي آورد، چيزي جز احساس مسئوليت او و پاسخگويي به نيازهاي جامعه نيست.
آن شهيد حتي در انتخاب قصهها به آسيبهاي اجتماعي توجه داشته و کوشيده