را قبول داريم؛ اسلام را ميپذيريم؛ اما قبليها بد فهميدهاند، قرائت بهتر از دين چنين است. ثانياً طبق ادعاي خودشان اين ادعاها هم ميتواند مورد نقد قرار گيرد و رد شود، چون يک قرائت است. چه معلوم که فهم اين افراد، برداشت آنان و تصورشان غلط نباشد!
اسفانگيزتر آنکه اين مدعيان دروغين و مناديان اصلاحات ادعا دارند ما راه شهيد مطهري را ادامه ميدهيم؛ زيرا او کوشيد اسلام را با مقتضيات زمان تطبيق دهد و ما نيز ميخواهيم همين کار را انجام دهيم. اينان ميگويند اسلام بايد همگام با زمان پيشرفت کند و با اين طرح جديد، جاذبه آن افزايش مييابد و مخالفانش کم ميشود!
اما اين راه که چنين افراد معلومالحالي ميروند از ترکستان سر در ميآورد، شهيد مطهري دو ضرورت را مطرح ساخت: يکي شناخت صحيح اسلام واقعي به منزله يک دستگاه سازنده فکري و اعتقادي همهجانبه و سعادتبخش، و ديگري ضرورت شناخت شرايط و مقتضيات زمان و تفکيک واقعيتهاي ناشي از علم و فناوري از پديدههاي انحرافي و فاسد.
براي يک کشتي که ميخواهد اقيانوسها را طي کند و از سرزميني به ناحيهاي ديگر برود، هم قطبنما براي جهتيابي لازم است و هم لنگر محکم براي محفوظ ماندن از غرق شدن و زير پا گذاشتن طوفانها و جزر و مدها. اسلام هم يک راهنماي استوار و هم يک لنگر محکم و نگهدارنده است.
اسلام راه است نه توقفگاه و خود قرآن هم از آن به منزله صراط مستقيم ياد ميکند. اين غلط است که ما بگوييم چون منزلها عوض ميشوند، بايد مسيرها هم دگرگون گردند. بنابراين بنيانهاي اصيل و مباني دين جاويدان است و کهنه نميگردد و از امور قطعي و ضروريات اسلام ميباشد، اما اين آيين در زمان و مکان خاصي توقف نميکند و ميتوان از دل حقايق زوالناپذيرِ آن، براي هر زمان و هر جامعهاي قوانيني استخراج کرد که حيات فردي و اجتماعي آنان را از رشد و شکوفايي برخوردار سازد و