اسلامي دوباره از سال 1354 شمسي رو به رشد رفت و کمکم خط امام تبلور يافت....»[1]
شهيد مطهري در شناخت ماهيت افراد و گروههاي مختلفِ انحرافي و نيز پيشبيني خطرات آنان به چند دليل موفق بود. نخست اينکه او به دليل هوش و ذکاوت ذاتياش، وقتي کتابهاي اينان را مطالعه و بررسي ميکرد، به زودي هدف نويسنده را درمييافت و ميگفت او ميخواهد فلان مسئله مادي و مارکسيستي را در ظاهري اسلامي به اثبات رسانده، آيات قرآن و روايات را با نظريههاي ماترياليستي تطبيق دهد. دليل دوم اين بود که او به معارف اسلامي آگاهي کامل داشت و آثار انحرافي را با منابع اصيل و متون اساسي شيعه ميسنجيد. عامل سوم اينکه وي درباره افکار اروپاييان و مکاتب جديد، مطالعاتي گسترده داشت و با ريشهيابي اين تحريفات بهدرستي تشخيص ميداد که هر يک از کدام مکتب وارداتي تغذيه ميشود. او در برخي نشستهاي خود با علما و نيروهاي مؤمن و مسلمان ميگفت اين سازمان مجاهدين ميتواند در آينده خطراتي به مراتب بدتر از استبداد رژيم پهلوي داشته باشد، زيرا يک سازمان مارکسيستي است که اسلام را وسيلهاي براي رسيدن به اهداف شوم و پليد خود قرار داده است. اين در حالي بود که سازمان مجاهدين خلق در ميان جوانان، قشرهاي تحصيلکرده، دانشگاهيان و حتي برخي روحانيان و طلاب طرفداراني داشت و اگر کسي شهامت به خرج داده، با اينان مخالفت ميکرد، او را همکار رژيم قلمداد ميکردند. التقاط و تحريفات اعتقادي اين فرقه منحط، حتي براي بسياري از نيروهاي مبارز مؤمن و معتقد قابل هضم نبود و به همين دليل، آن حقيقتي را که شهيد مطهري در سالهاي اختناق، بين 1352 تا 54 به آنان گوشزد ميکرد، سالها بعد و حتي پس از پيروزي انقلاب اسلامي دريافتند.[2]
[1] سيدحميد جاويد موسوي، سيماي استاد در آينه نگاه ياران، ص 35 ـ 36. [2] ر.ك: محمد خردمند، شهيد مطهري مرزبان بيدار، ص 138.