طبيعى، كه خودبخود وجود دارد، و ديگرى مخالف گرايشهاى طبيعى، كه بخواهد ارزشهايى را به انسان بياموزد و به او بقبولاند كه بايد دست از خواسته هاى حيوانى بردارد، كدام يك موفّقتر خواهد بود؟ روشن است: آنكه موافق طبيعت انسان است؛ مانند كسى كه در سرازيرى در حال حركت است؛ اگر ديگرى نيز او را از عقب وادار به حركت كند، طبعاً سريعتر حركت مىكند. اما كسى را كه با شتاب در حال حركت است اگر بخواهند از حركت بازدارند به عامل قوىتر نياز است.
مَثَل انسانها در زندگى چنين است؛ مانند كسى كه در يك سراشيبى در حركت است اگر دائماً شتاب داشته باشد حركتش سريعتر مىشود تا جايى كه نمىتواند خود را از حركت باز دارد. از اينرو، كسانى كه مىخواهند انسانها را از خطر حفظ كنند و از خطر سقوط نجات دهند ابتدا به او سفارش مىكنند كه «مواظب باش!» تا آرام حركت كند و بتواند مراقب باشد و هر جا خواست متوقّف شود. در هنگام حركت نيز، سعى مىكنند براى او موانعى ايجاد كنند تا از سرعت او بكاهند و بالاخره در نهايت، بتوانند با قدرت او را نگه دارند.
انبيا به ما مىآموزند كه بايد در زندگى و اعمال غرايز معتدل باشيم، آرام حركت كنيم، حدّ و مرزها را بشناسيم، به مقدار لازم غذا بخوريم، به شكلى مناسب لباس بپوشيم، در امور مادّى و حيوانى معتدل باشيم و افراط نكنيم. آنان ما را متوجّه مىسازند كه زياده روى در اين امور خطرناك است. در مقابل اين سفارشات، كسانى كه توجّه كنند و بدان عمل نمايند، باتقوا هستند. به كسانى هم كه قدرت كنترل خود را ندارند و از ديگران تبعيت مىنمايند نصيحت مىكنند كه سعى كنند خود را كنترل نمايند وگرنه مانند كسى كه در حال حركت است و سرعتش دايماً در حال