در مرحله بعد، غريزه مادرى باعث مىشود كه مادر از پرورش فرزند لذّت ببرد. در نتيجه، نوع انسان در روى زمين باقى مىماند. اگر چنين نبود از همان ابتدا، نسل انسان منقرض مىگرديد و انگيزهاى براى فرزنددار شدن و تربيت آنها وجود نداشت.
پس وجود اين گونه غريزه ها از روى حكمت است؛ مثلاً، غريزه خوردن؛ اگر ما ميل به غذا پيدا نمىكرديم و غذا خوردن برايمان لذّتى نداشت دليلى وجود نداشت كه اينهمه زحمت را تحمّل كنيم تا با كار و مشقّت پولى بدست آوريم و غذايى تهيّه كنيم. گرسنگى و احساس نياز است كه ما را به اين كار وامى دارد. بايد اين گونه غرايز در وجود انسان باشد. وجود اين غرايز هم براى زندگى فردى و هم براى زندگى اجتماعى ضرورت دارد.
ولى همين نيازها ممكن است منشأ فسادهايى نيز واقع شود؛ يعنى اگر حدود آنها رعايت نشود و در يك چهارچوب محدودى اعمال نشود، خواه ناخواه، موجب فساد مىشود. در هر حال، اين گونه تمايل ها در انسان وجود دارد، بايد نيروهاى ديگرى وجود داشته باشد كه اين تمايل ها را محدود سازد. در صورتى انسان مىتواند تمايل به لذّتهاى حيوانى را كنترل سازد كه ميل به ارزشهاى متعالى، روحى و معنوى در او وجود داشته باشد. اگر اين ميل نباشد ميلهاى حيوانى به صورتى افسار گسيخته در ميدان زندگى انسان حاكم مىشوند و خواه ناخواه، جامعه انسانى را به فساد مىكشانند. آنچه موجب مىشود كه انسان بتواند اميال خود را كنترل كند پذيرفتن يك سلسله ارزشهاى برتر است.
اگر انسان بپذيرد كه عفّت، پاكدامنى، كنترل غريزه جنسى و غرايز مربوط به شكم براى او نوعى ارزش و كمال است حاضر مىشود كه ميلهاى