را ديده كه دامهاى بزرگى گسترانيده و انواع و اقسام وسايل فريب مهيا كرده است. همچنين از رشته هاى رنگارنگ سبز و زرد و سرخ، چيزهايى را به هم بافته و به صورت طناب و دامهايى از اين قبيل با خود همراه دارد. يك دام بسيار قوى از طنابهاى بسيار ضخيم تابيده و فشرده به هم نيز با خود دارد ولى آن دام، پاره پاره شده. به شيطان مىگويد: اينها چيست؟ مىگويد: اينها دامهاى من است سؤال مىكنند: با اينها چه مىكنى؟ مىگويد: مردم را فريب مىدهم و همه را يكى يكى توضيح مىدهد: اين پول است، اين زن است، اين مقام است؛ تا آخر. مىگويد: آن چيست كه اينقدر ضخيم است ولى پاره شده؟ شيطان آه عميقى مىكشد و مىگويد در حدود 9 ماه است كه اين طناب را تنيدهام و اين دام را درست كرهام اما ديشب كه مىخواستم آن را بر گردن شيخ بياندازم، شيخ يك تكان خورد و آن را پاره كرد. از او سؤال مىكند كه پس كدام يك براى من است؟ شيطان پاسخ مىدهد: تو احتياج به دام ندارى. هرگاه مىگويم بيا خودت مىآيى!
از وقتى كه همسر شيخ انصارى(رحمه الله) حامله شده بوده، شيطان به اين فكر بوده است كه براى زمان تولد فرزند او، چنين دامى براى شيخ بگستراند و او را وادار كند كه از سهم امام مقدارى روغن براى همسرش تهيه كند. نُه ماه براى اين منظور زحمت كشيده است؛ شيخ هم ابتدا تصميم مىگيرد چنين كارى انجام دهد، اما از دام او نجات مىيابد.
اين داستانى است كه نقل شده است. نمىگويم كه وحى منزل است و قطعى است؛ اما آموزنده است. مضمونش صحيح است، گرچه سندش قطعى نباشد.
در روايات هم شواهد بسيارى وجود دارد كه اهتمام شيطان مصروف