گاهي اين افراد و همفكرانشان اين شبهات را در مراكز علمي، بهويژه دانشگاه، در جلسات و تریبونهای آزاد و بر سر کلاسها بهويژه در دانشکدههاي حقوق و علوم سیاسی، كه جاي پرداختن به همين مسائل است، مطرح ميکنند؛ درنتيجه فراگيران و دانشجویاني كه در مقابل اين شبهات واكسينه نشدهاند، تحت تأثير كلام و شخصيت استاد قرار ميگيرند و حرفي در برابر آنان نخواهند داشت. خواهناخواه، اين مطالب بهتدريج در فكر ايشان اثر ميگذارد و حداقل، به شك ميافتند.
پس بايد توجه کرد كه حكمت فتنه آزمودن مردم است و اين آزمون، در هر زمان، رنگ و شكل ويژهاي به خود ميگيرد. اما نقطة مشترك تمام فتنهها، از صدر اسلام تاكنون، آن است كه قبل از ايجاد آن، ابهامها و آشفتگیهای ذهني پديد ميآيد. معناي اصلي فتنه نيز همين آشفتگی است. اگر حق و باطل در هم آميخته شوند و باطل رنگ حق بپوشد و حق آمیزة باطل پیدا کند، فتنه شكل ميگيرد. در اينجاست كه بايد حق و باطل را شناخت تا تيرگيها و غبارآلودگيها برطرف شود.
بخشي از عبارت علي علیه السلام در نهج البلاغه، كه قبل از اين نيز ذكر شد، شاهد بر اين مطلب است:
وَلَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ وَلَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَمِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ؛[1] اگر حق از باطل جدا و خالص ميگشت، زبان