بگيرند، هزاران بار بدتر و بزرگتر از آدمكشى است؛ اينان با اين كار خود به خون هزاران شهيد خيانت مىكنند. اين قبيل جنايتها و خيانتها چيزهايى نيستند كه در اين عالم و در اين عمر محدود قابل مكافات باشند، بلكه بايد عالم ديگرى وجود داشته باشد كه اينگونه افراد به مجازات اعمالشان هزاران سال در آتش بسوزند و هزاران بار بدنشان بسوزد و خاكستر شود و دوباره از نو گوشت و پوست تازه برويد و باز بسوزند تا پاسخى باشد به جنايت و خيانتى كه در حق ميليونها نفر روا داشتهاند. عبث نبودن خلقت اين جهان در وقتى است كه عالم ديگرى در كار باشد كه چه از نظر پهنه مكانى و چه از نظر پهنه زمانى، بسيار وسيعتر از اين عالم باشد و به تعبير قرآن، گستره بهشت آن «جَنَّة عَرْضُهَا السَّمَوَتُ وَالاَْرْض[1]؛ بهشتى كه پهنايش [به قدر] آسمانها و زمين است» و گستره زمانى آن «خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدا[2]؛ هميشه در آن جاودانند» باشد.
7. بازگشت به استدلال مذكور
پس يكى از موارد استعمال كلمه حق در قرآن، حق بودن خلقت و آفرينش جهان و انسان است و در مقابل، نفى باطل و عبث بودن آن؛ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّار[3]؛ يعنى نفى باطل بودن از خلقت عالم، ملازم با اين است كه حتماً بايد دوزخى باشد تا تبهكاران در آتش آن مجازات شوند و مكافات اعمال زشت خود را ببينند. نفى باطل و عبث بودن خلقت جهان، يعنى اين كه فكر نكنيد حساب و كتابى در كار نيست و چند سالى در اين دنيا عمر مىكنيد و تمام مىشود؛ ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا[4]؛ اين گمان كسانى است كه كافر شده [و حقپوشى كرده]اند. و اگر چند روزى به اين كافران مهلت داده شده، مغرور نشوند و فكر نكنند هر چه هست فقط همين دنياست و تمام مىشود، بلكه اين كافران بايد در انتظار آتش باشند: فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ[5]؛ پس واى از آتش بر كسانى كه كافر شدهاند. قرآن خطاب به پيامبر مىفرمايد: فَلاَ يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِى الْبِلاَد[6]؛ پس رفت و آمدشان در شهرها تو را دستخوش فريب
[1] آل عمران (3)، 133. [2] مائده (5)، 119. [3] آل عمران (3)، 191.