در آن جا ديگر چارهاى نيست كه هر فرد مقدارى از حقوق و خواستههاى خود كوتاه بيايد تا نظام اجتماعى استوار بماند؛ يعنى همان نظريه كه آزادى هيچ حد و مرزى ندارد و يگانه حد آن تزاحم و تمانع با آزادى ديگران است. در واقع انسان آزاد است هر كار كه مىخواهد، انجام دهد مگر آن كه نتواند و جبر اجتماعى او را وادار كند به ضرورت از خواسته خود چشمپوشى نمايد.
در هر صورت اسم اين را مىگذارند «پيشرفتهترين نظريه» و تفكر انسانى كه بعد از عصر مدرنيسم و در دوران فرامدرن مطرح شده و انسان جديد در حال حركت شتابان به اين سمت و سو است. آمده كه به كلى همه «تكليف»ها و «وظيفه»ها را «انكار» كند و به دنبال اين باشد كه «حقوقى» را براى خود ثابت و تعريف كند و آنها را «مطالبه» نمايد.
اگر سؤال كنيم آيا اصولا چنين تفكرى درست است، و صحيح است كه انسان چنين گرايشى را دنبال كند، گفته مىشود اصلا چيزى به نام صحيح و غلط وجود ندارد. صحيح همان است كه هر فرد فكر مىكند. درست همان است كه مردم مىخواهند. اگر مردم گفتند كارى خوب است، آن كار خوب است و اگر گفتند بد است، بد مىشود؛ ملاك ديگرى براى سنجش خوب و بد وجود ندارد: نه عقل، نه وجدان، نه دين، نه خدا؛ فقط خواست خود مردم؛ بگو فقط هوا و هوس انسان: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَيه[1]؛ پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده است؟
اين تفكرى است كه متأسفانه امروزه برخى در جامعه ما نيز آن را به عنوان مترقىترين و پيشرفتهترين تفكر بشرى معرفى مىكنند و به مردم به ويژه نسل جوان ما اينگونه القا مىكنند كه ديگر به فكر آن نباشند كه چه تكليفى دارند و واجب و حرام كدام است، بلكه به اين بينديشند كه به چه چيزى تمايل دارند، كه همان حق آنها است.
5. مطالبات و اصلاحات از نوع پست مدرن
اگر در دنياى امروز مشاهده مىكنيد كه مسايلى از قبيل فساد اخلاقى و جنايت و اعتياد روز به روز سير صعودى طى مىكند و هيچ عاملى نمىتواند جلوى پيشرفت آن را بگيرد، دست كم اين است كه يكى از عوامل مهم آن رواج همين تفكر است؛ تفكرى كه چنين القا مىكند كه