بسيار افراطى است و برخى ديگر نيز نسبتاً معتدل هستند. اصل پيدايش تفكر ليبراليسم كه به «جان لاك» نسبت داده مىشود در زمانى بود كه مردم غرب هنوز ارزشهاى معنوى و اخلاقى را پاس مىداشتند و براى آنها احترام قايل بودند. از همين رو مىبينيم در تفكرات كسانى نظير «ژان ژاك روسو» و «امانوئل كانت» چيزهايى مثل وجدان و اخلاق جايگاه دارد. روسو معتقد بود كه «وجدان» در نهاد هر انسانى اصل نيرومندى است كه او را وادار مىكند كه ارزشهاى اخلاقى را رعايت كند. كانت فيلسوف معروف آلمانى نيز به مسأله «وظيفه» و «اخلاق عملى» بسيار اهميت مىداد.
3. آثار زيانبار پوزيتيويسم اخلاقى
توجه به مسايل معنوى و ارزشهاى اخلاقى در غرب استمرار نيافت و به تدريج از صحنه خارج شد. با پيشرفتهاى علمى كه در غرب حاصل شد و فنآورىهايى كه در نتيجه اين پيشرفتها در اختيار بشر قرار گرفت، زمينه برخوردارى هر چه بيشتر از لذتهاى مادى و دنيايى روز به روز گسترش يافت و توجه به ارزشهاى معنوى و اخلاقى رو به كاهش و افول نهاد. اين سير نزولى همچنان ادامه پيدا كرد و تا بدان جا رسيد كه امروز گرايش مسلط فرهنگ غربى اين است كه اصولا هيچ ارزش اخلاقى ثابت و مشخصى وجود ندارد و همه ارزشهاى اخلاقى تابع خواست و سليقه و پسند مردم يك جامعه است. يك چيز ممكن است امروز ضد ارزش باشد و فردا همان چيز ارزش محسوب شود و به عكس. اين چيزى است كه امروزه به چشم خود در غرب شاهد و ناظر آن هستيم و موج تحولات در ارزشهاى اخلاقى بسيار گسترده و سريع و پى در پى است. در اين زمينه، برخى مواردى وجود دارد كه انسان حتى از گفتن آنها شرم دارد، ولى به هر حال براى روشن شدن بحث چارهاى جز ذكر آنها نيست.
يكى از موارد، مسأله همجنسگرايى است كه تا همين دهههاى اخير در فرهنگ غرب عملى بسيار زشت و ناپسند تلقى مىشد و از ضد ارزشهاى بسيار منفى بود. اما امروزه مسأله كاملا عوض شده است. حتى در برخى كشورها اين عمل قانوناً مجاز شمرده مىشود و عقلا (!؟) و نخبگانشان نشستهاند در مجالس قانونگذارى و براى آن قانون تصويب كردهاند! گروهها و مجامع مختلفى وجود دارند كه رسماً و علناً اين فكر را ترويج مىكنند و براى تبليغ آن فيلم مىسازند و نمايشنامه مىنويسند و اجرا مىكنند. حتى براى خودشان پرچم درست كردهاند.