خوردن برخوردار شود، بايد پولى هم به ديگران بپردازد. اما در هر صورت، رعايت مصالح و منافع ديگران جنبه ثانوى و اضطرارى دارد. فرد، تنها به دنبال لذت خويش است و اگر نبود تزاحمهايى كه در زندگى اجتماعى وجود دارد، هرگز حاضر نمىشد به منفعت و لذت ديگران بينديشد.
علاوه بر آن، لذت و منفعت در فرهنگ غربى فقط در لذتهاى مادى و دنيايى خلاصه مىشود. لذتهاى معنوى كه در فرهنگهاى دينى و به ويژه فرهنگ اسلامى ما وجود دارد و برخى از انسانهاى برجسته و اولياى خدا بدان نايل مىشوند در فرهنگ عمومى غرب از هيچ معنا و مفهوم و جايگاهى برخوردار نيستند. همچنين به طريق اولى چيزى به نام لذتهاى آخرتى اصلا مطرح نيست. اينچنين است كه ويژگى سومى به نام مادهگرايى (ماترياليسم) در فرهنگ غربى رخ مىنماياند.
البته اين كه فرهنگ غربى چنين لوازم و مؤلفههايى دارد، چيزى است كه برخى از غربيان كاملا بدان آگاهند و صريحاً به آن اعتراف مىكنند، و برخى ديگر نيز گر چه صريحاً اعتراف نمىكنند ولى ناخودآگاه بدان ملتزمند و به هر حال لازمه حرف و عملشان چيزى جز اين نيست.
در هر صورت در چنين فرهنگى ملاك حق، منفعت اشخاص است و فرد هيچ مسؤوليت و تكليفى در مقابل ديگران ندارد و موظف و مكلف به رعايت هيچ حقى نيست. تنها چيزى كه موجب مىگردد تكليفى براى فرد ايجاد شود و حقوقى براى ديگران در نظر گرفته شود مزاحمت آزادى فرد با آزادى ديگران و حفظ آزادى ديگران است. اصل اولى اين است كه هر كس تابع لذت خويش است و هيچ مسؤوليتى در قبال ديگران ندارد. اگر هم كسانى پيدا شوند كه به دليل قوت جهات عاطفى در شخصيتشان به فكر ديگران باشند، چنين چيزى استثنايى و موردى است و جنبه فردى دارد، وگرنه از لحاظ نظرى و تئوريك توجيهى براى چنين رفتارهايى وجود ندارد.
بر اساس همين مبانى است كه قانون نيز در فرهنگ غربى فقط در صدد است آزادىهاى فردى را تأمين كند و اگر هم تكليفى بر عهده ديگران مىگذارد به سبب آن است كه آزادىهاى ديگران محفوظ بماند و مورد تجاوز قرار نگيرد.
همانگونه كه اشاره كرديم؛ اين طرز تفكر طيفى از نظريات را دربرمىگيرد كه برخى از آنها