بگويد: عالم هستى قائم به ذات است و روى پاى خودش ايستاده و وابسته به خدا نيست و اراده خداوند هيچ نقشى در چرخش و گردش آن ندارد، اين سخن به معناى آزادى و رهايى عالم هستى از هرگونه تسلط خداوند است. در اين حالت انسان نيز به عنوان يكى از موجودات اين عالم همين حكم را خواهد داشت و راه براى اين سخن باز مىشود كه بگوييم انسان از هرگونه مسؤوليت و بندگى در برابر هر موجود ديگرى حتى خدا آزاد است. البته در مورد استقلال عالم هستى دو ديدگاه وجود دارد: برخى مىگويند اصلا خدايى وجود ندارد تا عالم وابسته به او و تحت سيطره اراده وى باشد؛ عدهاى ديگر معتقدند خدا وجود دارد و جهان را نيز او خلق كرده است، ولى پس از خلقت عالم آن را به حال خود رها كرده و عالم پس از خلقت ديگر نيازى به خدا ندارد و مستقل از اراده او و با تكيه بر همان قانونمندى و نظامى كه خداوند در آن قرار داده خود به خود به چرخش و گردش ادامه مىدهد. از نظر اينان خلقت عالم نظير ساختن ساختمان است كه وقتى بنّا آن را درست كرد، بقاى ساختمان ديگر در گرو وجود بنّا نيست و مستقل از وجود او است. حتى ممكن است بنّا از دنيا برود ولى آن ساختمان دهها و صدها سال همچنان پابرجا باشد. به تصور برخى، عالم نيز همينگونه است كه خدا آن را آفريده و سپس به حال خود رها ساخته است. اين ديدگاه، انكار ربوبيت تكوينى خداوند است و ديدگاه اول انكار اصل وجود خدا است، و هر دو با ديدگاه توحيدى اسلام منافات دارد. امروزه در جامعه ما نيز كسانى هستند كه گرچه صريحاً وجود خدا يا ربوبيت تكوينى او را انكار نمىكنند، اما گاهى ناخواسته از زبان و قلمشان مطالبى صادر مىشود كه اعتقاد قلبى آنان را كه سعى در پنهان كردن آن دارند ظاهر مىسازد. كسانى كه حد و مرز آزادى را تا بدان جا مىدانند كه مىگويند، انسان حق دارد حتى بر عليه خدا هم تظاهرات كند و شعار بدهد، از جمله چنين افرادى هستند.
4. آزادى به معناى «اختيار»
معناى ديگر آزادى كه باز به حوزه الهيات و فلسفه و كلام و نيز روانشناسى فلسفى مربوط مىشود آزادى در مقابل «جبر» است. از ديرباز اين بحث بين انديشمندان و صاحبنظران وجود داشته كه آيا واقعاً انسان در رفتار خود آزاد است و اختيار دارد، يا اين كه فقط خيال مىكند آزاد است و واقعاً مجبور است و از خود ارادهاى ندارد. مسأله جبر و اختيار از