نيست؛ بلكه در دايره مصالح كلى آفرينش قرار مىگيرد و محدود است به اينكه زمينه رشد خويش و ديگران را از بين نبرد.
اكنون اين پرسش مطرح است كه چه كسى تشخيص مىدهد كه رفتار اين فرد مانع تكامل خود يا ديگران است و مىبايستى حق حيات او ساقط مىگردد؟ البته عقل انسان در مواردى، مصاديق آن را تشخيص مىدهد، ولى مطمئناً عقل در همه جا نمىتواند راهنما باشد. در اين حالت «شرع» به كمك عقل آمده و احكامى همانند: حدّ، قصاص و احكام كيفرى ديگر را معين مىسازد. به كمك احكام شرع و تعاليم پيامبران الهى، محدوده حق حيات روشن مىگردد. خداى متعال كه اصل حق حيات را او به انسان بخشيده است در مواردى اين حق را از انسان سلب مىكند. البته در پارهاى اوقات، شخص «جايز القتل» خواهد بود؛ مثل «حق قصاصى» كه براى اولياى دم قرار داده شده، كه اولياى مقتول مىتوانند قاتل را «عفو» يا «قصاص» نمايند. در پارهاى موارد نيز شخص «واجب القتل» مىگردد. در اين حالت، اين شخص بايد اعدام گردد تا درس عبرت براى ديگران باشد؛ مانند كسانى كه «افساد فى الارض» مىكنند و با عمليات مسلحانه موجبات ناامنى جامعه را فراهم مىسازند.
2. اسلام و كرامت انسان
«حق كرامت» يا حرمت داشتن شخص در جامعه، همانند «حق حيات» از اهميت فوقالعادهاى برخوردار است. انسان يك «موجود اجتماعى» است و وقتى مىتواند به رشد و تكامل خويش ادامه بدهد كه بتواند از مواهب الهى اعم از مادى و معنوى، فردى و اجتماعى بهرهمند باشد. بنابراين براى ايجاد زمينه مناسب جهت تكامل انسان اولا مىبايست احترام اجتماعى انسان كه نياز طبيعى و فطرى اوست حفظ گردد و مورد اهانت و تحقير واقع نگردد. انسانى كه هتك حرمت شود و توهين و تحقير در مورد او روا داشته شود احساس شخصيت نخواهد كرد و از نظر روانى دچار اضطراب، تزلزل و يأس خواهد شد. پس اولا حفظ حرمت و شخصيت انسان لازم است. ثانياً نسبت به هر انسانى بايد اين امكان فراهم گردد كه هم او و هم انسانهاى ديگر بتوانند از امكانات و نعمتهاى موجود جهل نيل به تعالى و كمال مطلوب بهره بگيرند.
احترام انسان در جامعه به عنوان يك «اصل» مورد پذيرش اسلام بوده و در اين باره