در جلسات گذشته چند ديدگاه مختلف درباره «منشأ حق» را بيان كرديم. گفتيم، ديدگاه اسلام اين است كه تمام حقوق انسانها از «حق الهى» ناشى مىشود. بحث «خاستگاه و منشأ حقوق از بحثهايى است كه حل نهايى و توضيح كامل آن، با بحثهاى ديگرى در فلسفه اخلاق، كلام و فلسفه ارتباط و تلاقى پيدا مىكند. ما در اين جا هم از نظر زمان و هم از نظر نوع مخاطبان نمىتوانيم به دقايق و جزئيات اين مباحث بپردازيم. در هر حال از آن جا كه از طرح پارهاى از اين مباحث چارهاى نيست، شمهاى از آنها را به صورت اجمالى و توضيحى مختصر ذكر مىكنيم.
از جمله اين بحثها، يكى بحث «نسبى يا مطلق بودن اخلاق» است كه در فلسفه اخلاق مطرح مىشود. وقتى مىگوييم: راست گفتن يكى از ارزشهاى اخلاقى است، آيا اين امر مطلق است يا داراى استثنا مىباشد؟ همه مىدانيم كه استثنا دارد؛ هر چند بعضى از فيلسوفان اخلاقى مانند كانت معتقدند كه اينگونه امور هيچ استثنايى ندارد. حال وقتى پاى استثنا در ميان آمد، آيا اين امر به معناى نسبى بودن ارزش است؛ يعنى راست گفتن نسبت به بعضى اشخاص يا در بعضى موارد خوب است، و نسبت به بعضى اشخاص و بعضى موارد ديگر بد است؟ آيا اين همان نسبيت اخلاق است؟
پرسش فوق بيشتر در وقتى كه دو ارزش با يكديگر تزاحم پيدا مىكنند مطرح مىگردد؛ براى مثال، شخصى به ناحق تحت تعقيب مىباشد و عدهاى در پى آنند كه او را شكنجه يا اعدام نمايند و شما از مخفيگاه او اطلاع داريد. از شما در مورد او سؤال مىكنند؛ اگر راست بگوييد و جاى او را نشان دهيد خون يك انسان بىگناه هدر مىرود، و اگر بگوييد نمىدانم و يا جاى ديگرى را نشان دهيد دروغ گفتهايد. از اين رو، دو مصلحت در تزاحم با يكديگرند: از