«اخلاق منهاى خدا» بودند. به تدريج تفكر تفكيك «خدا» از عرصههاى مختلف زندگى انسان، حتى به حوزه «دين» نيز سرايت داده شد و در نهايت «دين منهاى خدا» پديدار گشت. پايهگذار اين دين، اگوست كنت است؛ كسى كه به عنوان پدر علم «جامعهشناسى» معرفى شده است. شايد به دليل تأثر اين علم از افكار امثال كنت و دوركيم است كه رگههاى الحاد و نفى خدا و ماوراى طبيعت در جاىجاى اين دانش به چشم مىخورد.
در هر حال، كنت پس از نفى خدا، «انسان» را به عنوان «خدا» معرفى كرد! بدين طريق، او دين جديدى را به نام «دين انسانپرستى» پايهگذارى نمود و خود وى به عنوان «پيامبر» اين دين معرفى گشت و حتى پيروان او، معابدى را براى «پرستش انسان» ايجاد نمودند كه افراد در آنها به شعرخوانى، مدح و پرستش انسان مشغول بودند!
بنابر اين تفكر جدايى خدا از تمام عرصههاى زندگى انسان، مولود انديشه و عقايد افرادى همچون «اگوست كنت»، «دوركيم» و ساير جامعهشناسان است.
5. رواج تفسيرهاى جامعهشناختى از دين در دهههاى اخير
در دهههاى اخير، كسانى در كشور ما به اين انديشه روى آوردهاند كه مسايل دينى را از دو ديدگاه مىتوان بررسى و تحليل نمود: 1. ديدگاه دينى 2. ديدگاه جامعهشناختى. اين افراد مىخواهند مسايل الهى برخاسته از دين را، با تئورىهاى جامعهشناسى حل نمايند؛ و اين معضل و مصيبتى است كه علاوه بر مغرب زمين، در سه چهار دهه اخير دامنگير كشور ما نيز شده است. از حدود چهل سال پيش تاكنون، با ظاهر و نام «اسلامشناسى»، و در واقع بر اساس تئورىهاى جامعهشناختى، تفسيرهاى الحادى و كفرآميز از «دين» رواج پيدا كرد و در دانشگاهها و برخى مؤسسههاى مذهبى تهران، از طريق سخنرانى، و نشر جزوه و كتاب به طرح اين مطالب كفرآميز پرداختند.
مثلا اين مسأله مطرح شد كه آيا بشر در ابتدا يگانهپرست بوده، و سپس به تدريج به سوى شرك گرايش پيدا نموده، يا به عكس، در ابتدا مردم مشرك بودند و به تدريج به آيين توحيد و يگانهپرستى سوق پيدا كردند؟ گفتند از آنجا كه اين پرسش، يك مسأله تاريخى است، روش بحث آن نيز بايد بر اساس اسناد و مدارك تاريخى باشد و تحليل و بررسىهايى كه خارج از اين چارچوب باشد، فاقد ارزش است. بنابر اين استناد به متون دينى، نظير قرآن، در اين مسأله جايى ندارد.