بحث و گفتگو آسان و زودتر به نتيجه مىرسد و به اصطلاح «ميان بُر» مىزنيم. امّا گاهى مخاطب ما كافر و ملحد است؛ بنابراين اين مقدمات و اصول موضوعه ـ همانند فاعليت و آفريننده بودن خدا نسبت به عالم ـ را قبول ندارد. در اين حالت لازم است قبل از هر چيز، وجودخدا و منشأ حيات ثابت گردد، آن گاه نوبت به اثبات اصالت حق خدا مىرسد.
در اين جا عدهاى مغالطه مىكنند و مىگويند: به گونهاى اصالت حق خدا را ثابت نماييد كه نياز به بحث «خداشناسى» نداشته باشد! روشن است كه اين سخن، بىاساس و غير منطقى است؛ چون فرض و مدّعاى ما اين است كه مىخواهيم «حق خدا» و اصالت آن را ثابت كنيم؛ حال كسى كه در اصل وجود خدا انكار و ترديد روا مىدارد، چگونه مطلب را برايش ثابت كنيم؟! كسانى كه با روش بحث علمى و متدلوژى علوم آشنا هستند، مىدانند كه برخى مباحث و نظريات خاص درهر علمى، مبتنى بر مقدماتى است كه درعلم ديگر ثابت مىگردد و براى حل آن لازم است به علم قبلى مراجعه نمود. آن گاه پس از اثبات و حلِ آن مباحث پيشنياز، مىتوان از آن به عنوان «اصل موضوع» يا اصل پذيرفته شده، در علم بعدى سود جست. در هر حال از آن جا كه مخاطبان اصلى ما در اين بحث، مسلمانان و مؤمنان به خداى متعال هستند، از اثبات اين اصول موضوعه ـ اثبات خدا و فاعليت او ـ صرف نظر مىنماييم.
6. كيفيت رابطه خدا با عالم هستى و انسان
در اين جا لازم است در مورد كيفيت رابطه خدا با عالَم هستى و انسان توضيح داده شود. البته همه مسلمانان و نيز پيروان اديان توحيدى ديگر، به خداى واحد معتقدند، ولى همه آنان، رابطه خدا با جهان هستى را به يك اندازه نمىشناسند و در اين باره، انحراف يا جهل و عدم تحقيق به چشم مىخورد.
برخى تصور مىكنند رابطه خدا با انسان، همانند «رابطه بنّا با ساختمان» است. بنّا با توجه به نقشهاى كه معمار طراحى نموده و نيز با وسايل و امكانات ديگر، ساختمانى را مىسازد و آن را به صاحبش تحويل مىدهد. بعد از مدتى، بنّا مىميرد، ولى ساختمان همچنان پابرجا است. برخى ساختمانها داراى قدمت 700 سال و يا بيشتر است و معمار و بناى آن سالها پيش از دنيا رفته و اجزاى بدنش كاملا خاك شده و از بين رفته است، امّا ساختمان هنوز باقى مانده است .افرادى، ساده لوحانه گمان مىكنند رابطه خدا با عالَم نيز اينگونه است؛ يعنى خدا،