بايد توجه داشت در اينجا فقط قصد روشن ساختن مفهوم «مشروعيت» را داريم، نه چيز ديگر، يعنى گاه در تعريف، فقط مفهوم را توضيح مىدهند و گاه در تعريف توجّه به مصاديق خارجى مفهوم، چگونگى تحقق آن مصاديق، مؤلفههاى پيدايش آن مصاديق و امثال آن دارند. اگر بخواهيم به معناى اخير توجه كنيم، بايد وارد مسائل ديگرى مانند معيار مشروعيت، نظرات مختلف درباره آن و ديگر مباحث بشويم؛ ولى اكنون ما فقط در صدد بيان مفهوم هستيم.
توضيحى درباره حق
گفتيم كه مشروعيت حكومت يعنى حق حكومتبر مردم. در ميان مردم اين باور وجود دارد كه در هر جامعهاى كسانى حق دارند بر مردم حكومت كنند و كسان ديگرى چنين حقّى را ندارند. پس اگر گفته شود فلان حكومت مشروع است، يعنى حق است، بدين معنا نيست كه دستورهاى آن حكومت، حق و مطابق با واقعيت است.
حقّى كه در اينجا گفته مىشود، مفهومى اعتبارى است كه در روابط اجتماعى مطرح مىگردد. اكنون ما درباره معيار حقّ داشتن، چگونگى دريافت حق، منبع اعطا كننده حق و ... سخن نمىگوييم و فقط بحث مفهومى مورد نظر ماست.
هر كس از مشروعيت يك حكومت سخن به ميان مىآورد، تصورش اين است كه كسانى حقّ حكومت كردن دارند و كسانى ديگر چنين حقّى ندارند. مثلاً خردسالان، ديوانهها، افراد عقب مانده ذهنى، افراد جاهل و بىسواد و امثال آنها حقّ ندارند كه بر ديگران حكم كنند و فرمان برانند.
حق حاكميت چرا و لزوم اطاعت به چه دليل؟
گفته شد «حق حاكميت» و «تكليف به اطاعت» با هم ملازمند. پس تفاوتى نيست اگر بپرسيم: چرا حاكم حق دارد دستور دهد، يا اينكه سؤال كنيم: چرا بايد مردم از حاكم پيروى كنند و دستورهاى او را اجرا نمايند.
اگر پذيرفتيم كه اولاً: در هر جامعهاى بايد حكومتى وجود داشته باشد، و ثانياً: حكومت، به معناى تدبير امور اجتماعى يك جامعه است؛ بايد بپذيريم كسانى حق دستور دادن و حكم