دينى شك و ترديد پديد مىآيد و هركس دلخواه خويش را به عنوان قرائت خود از دين مطرح مىكند و زمينه براى بدعتگذارى در دين فراهم مىشود.
ب) لغو و بيهوده شدن دين
اگر ما قايل به قرائتهاى متعدد از دين باشيم، نتيجه آن خواهد شد كه بودن و نبودن دين تفاوتى نخواهد داشت. دينى كه معانى متضادى را برتابد و قابل تفسيرهاى گوناگون باشد و هركسى بتواند خواسته خود را بر آن تحميل كند، بود و نبودش مساوى است. هم چنين در اين صورت، وجود پيامبران(عليهم السلام) و فداكارىهاى آنان و شهادت شهيدان راه خدا در طول تاريخ لغو خواهد بود. اگر توحيد و شرك و تثليث و بتپرستى و ديگر عقايد الحادى همه صحيح است، پس پيامبران(عليهم السلام) براى چه مبعوث شدهاند؟ اگر بپذيريم كه قرائتهاى مختلف از دين وجود دارد، ديگر فهم مقدس و چيزى كه سخن خدا ناميده شود و تسليم در برابر آن لازم باشد و تخطى از آن جايز نباشد، باقى نخواهد ماند.
اگر كسى معارف دينى را به ديده انصاف بنگرد به بطلان اين ديدگاه پى خواهد برد. قرآن كريم مىفرمايد: فَماذا بَعْدَ الْحَقِّ اِلاّ الضَّلال؛[1] بعد از حق، چه چيزى جز گمراهى خواهد بود؟ يعنى حق يكى است و پس از آن، هرچه هست گمراهى است. اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز مىفرمايد: مَا اخْتَلَفَتْ دَعْوَتانِ اِلاّ كانَتْ اِحْداهُما ضَلالةً؛[2] هيچ دو ادعايى كه با هم اختلاف داشته باشند وجود ندارد مگر اينكه يكى از آنها گمراهى است. البته اين حداقل است و اين امكان نيز وجود دارد كه هر دو، گمراهى باشند.
[1] يونس(10)، 32. [2]نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، حكمت 174.