و برهانهاى فلسفى براى اثبات وجود خدا مخدوش است. آيا صاحبان چنين قرائتى واقعاً اعتقادى به خدا و اسلام دارند؟!
اين نمونهاى از تفكر روشنفكران امروزى است كه خود را مدعى و مدافع دين معرفى مىكنند و افكار الحادى خود را به نام دين عرضه مىدارند. وقتى اسلامشناسان و علماى دين بر اساس روش صحيح اجتهاد و استنباط، ديدگاه دين را عرضه مىكنند، مدعيان تعدد قرائتها مىگويند: فهم خود را مطلق نكنيد، قرائت ديگرى هم وجود دارد. اگر اين سخن فقط در باب برخى احكام و معارف اسلامى مطرح مىشد چندان مشكلى نبود، اما مسأله اينجاست كه برخى افراد از اصل اسلام قرائت ديگرى دارند! به نظر اينان تفسير و قرائت جديد از اسلام آن است كه انسان نيازى به اسلام ندارد و خدا به گونهاى او را آفريده است كه با عقل و شناخت خويش تمدنسازى كند و زندگى خود را اداره نمايد. اين گروه براى اغفال ناآگاهان، عالمان و دينشناسان حقيقى را به خشونتطلبى، تعصب، جزمانديشى، واپسگرايى و... متّهم مىكنند.
برخى از پىآمدهاى نظريه تعدد قرائتها
الف) احياى بدعتها و ترك سنّتها
يكى از امورى كه به ترك سنّتهاى اسلامى و احياى بدعتها مىانجامد نظريه تعدد قرائتها است. وقتى گفته مىشود سنّتهاى دينى و اسلامى را احيا كنيد، معتقدان به اين نظريه در پاسخ مىگويند: كدام قرائت از اسلام منظور است؟ شما به هر قرائتى اشاره كنيد، خواهند گفت قرائت ديگرى نيز داريم! بنابراين نمىتوان قرائت مشخصى از دين داشت و عملا هيچ سنّتى به جا نخواهد ماند تا به دين منسوب شود. بدين ترتيب كمكم در همه عقايد و احكام