به جهنم نروند به خاطر معذور بودن آنهاست نه به اين علت كه آنهاهم دينشان بر حق و درست بوده است. البته اشاره كرديم كسانى كه در زمان شرايع سابق مثل شريعت حضرت موسى يا عيسى زندگى مىكردهاند وظيفه آنان عمل بر طبق همان شرايع بوده است. به هر حال، دين حق و صراط مستقيم، يكى بيشتر نيست و جهنم نرفتن كسانى كه در خارج از اين صراط بودهاند مستلزم تعدد صراط مستقيم و دين حق نيست.
يك نكته روان شناختى
نكته ديگر اين است كه انسان هميشه اين طور نيست كه ابتدا دليل و برهان خوب بودن يا درست بودن چيزى و مطلبى برايش روشن شود و به دنبال اقامه اين دليل و برهان هواخواه آن شود، بلكه گاهى مسأله به عكس است؛ يعنى چيزى ابتدا نظر انسان را جلب مىكند و از آن خوشش مىآيد و بعد به دنبال دليلى براى اثبات خوبى و درستى آن بر مىآيد. در اين گونه موارد، انسان در واقع به دنبال دلش حركت مىكند، كه البته گاهى هم واقعاً چيز خوب و درستى است و گاهى هم بد و نادرست است. بسيارى از مردم اين گونهاند كه ابتدا قلب و دلشان جذب چيزى مىشود و بعد سعى مىكنند به نحوى عقل را هم با دل همراه كنند. اين مطلب در مورد بسيارى از كسانى كه به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) ايمان آوردند صدق مىكند؛ يعنى بسيارى از افراد اين طور نبود كه ابتدا بيايند تحقيق كنند و اسلام و اعتقادات اسلامى را بررسى كنند و در اثر تحقيق، حقانيت خدا و توحيد و نظاير آن برايشان اثبات شود و ايمان بياورند، بلكه همين مقدار كه رفتار پيامبر و اخلاق آن حضرت را مشاهده مىكردند، دلشان مىخواست مثل آن حضرت و همراه او باشند. اول دلشان مىپذيرفت و بعد براى خودشان دليل مىآوردند. اين مسأله در امور باطل هم مصداق دارد؛ يعنى چون انسان به