البته از تحولات مثبتى هم كه دانشمندان و علما ايجاد كرده اند، نبايد غافل شد. انقلاب بزرگ اسلامى ايران، كه به اعتراف دوست و دشمن بزرگ ترين رويداد سياسى قرن بيستم بوده، نتيجه تفكر يك عالم دينى به نام امام خمينى بود. امام يك نفر بيشتر نبود و پول و اسلحه و قدرتى هم نداشت، تنها چيزى كه داشت يك انديشه متعالى بود؛ انديشهاى كه در ابتدا شايد نود و نه درصد از دوستان و ارادتمندان نزديك ايشان هم باور نمىكردند قابل تحقق باشد، اما همگان شاهد بودند كه اين مرد، در گوشهاى از دنيا و در منزلى محقّر و ساده، توانست دو ابرقدرت بزرگ شرق و غرب را درمانده كند. اين در حالى بود كه او نه در پى كسب قدرت بود و نه در پى شهرت. با اين كه معمولاً مرسوم است وقتى درس يك استاد تمام مىشود شاگردان در مسير به دنبالش حركت مىكنند، اما امام هرگز اجازه نمىداد كسى در كوچه و خيابان دنبال ايشان راه بيفتد و اگر متوجه مىشدند به شدت منع مىكردند. ايشان مرجعى بود كه حتى مدت ها اجازه چاپ رسالهاش را نمىداد و وقتى هم كه اجازه داد، حاضر نشد يك ريال از سهم امام صرف اين كار شود، و بنده مىدانم چه كسانى براى اولين بار سرمايه گذارى كردند تا رساله ايشان چاپ شود. چنين كسى كه نه تنها طالب قدرت و شهرت نبود بلكه از آن فرار مىكرد، تنها با تكيه بر يك «فكر» توانست اين تحول بزرگ را ايجاد كند؛ تحولى كه تمامى معادلات جهانى را بر هم ريخت. اين همه، تأثيرات مثبت يك «فكر و انديشه» بود.
به هر حال مىخواهم تأكيد كنم كه يك نفر، يك استاد حوزه يا دانشگاه، مىتواند حتى تحول جهانى، مثبت يا منفى، به وجود آورد. اگر ما به اين مسأله توجه كنيم، آن گاه بيشتر متوجه سنگينى و اهميت مسؤوليتمان خواهيم شد و حاضر مىشويم كه وقت بگذاريم و اگر لازم شد كلاسمان را هم تعطيل كنيم و بنشينيم راجع به اين مسائل با هم بحث كنيم و فكرى به حال جامعه و