است و باعث مىشود به تدريج، قبح و زشتى آن كار از بين برود. اگر پدر و مادرى در پيش چشم فرزندشان دروغ بگويند، غيرمستقيم به او اين گونه القا مىكنند كه دروغ گفتن اشكالى ندارد. به دليل همين تأثير غيرمستقيم بر جامعه است كه اسلام «تجاهر به فسق» را ممنوع كرده و نسبت به بعضى از افعال اجازه نمىدهد كه علناً و در مرئى و منظر ديگران انجام شوند؛ يعنى عملى است كه اگر پنهانى و بدون اين كه كسى بفهمد انجام مىداد، فقط معصيت كرده بود ولى از نظر حقوقى جرمى مرتكب نشده بود و حكومت اسلامى متعرض او نمىشد، اما اگر همان عمل را بخواهد در انظار عمومى انجام دهد جرم محسوب شده و مجازات مىشود.
به هر حال، نسبت به اعمالى كه تأثير اجتماعى داشته و تجاوز به حقوق ديگران محسوب مىشود، در صورتى كه اين تأثير مستقيم باشد همه عقلاى عالم مىگويند كه يك نيروى قاهره اجتماعى به نام حكومت لازم است تا جلوى اين تجاوزها را بگيرد و اين مطلب اختصاصى به اسلام و اديان الهى ندارد. اما علاوه بر اين موارد، در جايى هم كه عملى ضرر معنوى براى جامعه داشته باشد، اسلام به حكومت اجازه داده و بلكه آن را مكلف كرده كه دخالت نموده و از آن جلوگيرى نمايد و اين مطلب، يكى از تفاوت هاى اساسى اسلام با نظام هاى دمكراسى و ليبرال است. از نظر حكومت هاى ليبرال و مردم سالار، مثلاً اگر كسى با پوشش نامناسب در كوچه و خيابان ظاهر شود، اين يك رفتار خصوصى تلقى شده و كسى حق تعرض به او را ندارد، اما اسلام اين عمل را به لحاظ اثرات مخرب معنوى و تربيتى آن ممنوع كرده و در صورتى كه كسى از آن تخطى نمايد، به عنوان مجرم با او برخورد مىكند.
قوانين جزايى، عامل ايجاد نظم اجتماعى
در هر صورت، در اصل اين كه بايد جلوى اعمالى كه مفسده اجتماعى داشته و