افراد دارند يا با خشونت و زور از مردم مىخواهند كه به اين نسخه عمل كنند و يا هر دو شيوه را به كار مىبرند؟ خلاصه اين كه آيا قانون و قاعده خاصى در اين باب وجود دارد يا نه؟ اين يكى از سه سؤالى است كه در جلسه قبل وعده داديم از آن بحث كنيم. البته بحث جامع و كامل پيرامون اين مسأله و بررسى دقيق آن نياز به جلسات متعددى دارد كه فعلا در برنامه ما نمىگنجد. بنابراين سعى مىكنيم خلاصهاى از آن چه را كه مربوط به اين بحث مىشود در اين جا بيان كنيم.
الف ـ استفاده از برهان و موعظه
اولين مرحله كار انبيا دعوت مردم است. ابتدا بايد كارى كنند كه مردم حاضر شوند سخن آنان را بشنوند و ببينند انبيا چه مىگويند تا بعد نوبت به عمل كردن يا نكردن برسد. در اين مرحله (مرحله دعوت) ترديدى وجود ندارد كه بايد از راه منطق و برهان و استدلال وارد شد و نص قرآن هم گواه اين مطلب است: «اُدْعُ اِلىَ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ؛ و با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن.» دعوت بايد با حكمت و دليل و منطق همراه باشد تا جاذبه داشته باشد و در اين مرحله، دافعه به هيچ وجه مطرح نيست.
اما واقعيت اين است كه همه مردم در سطحى نيستند كه بتوانند حكمت ها و دلايل و براهين منطقى و فلسفى را درست درك كنند. ما اگر به خودمان هم نگاه كنيم، مىبينيم از روزى كه خودمان را شناختيم، شنيديم دينى به نام اسلام و مذهبى به نام تشيع وجود دارد و آن را پذيرفتيم. اما آيا واقعاً در صدد برآمديم كه ببينيم برهان عقلى آن چيست؟ حقيقت اين است كه بسيارى از مردم، تنها تحت تأثير عوامل اجتماعى، تربيت پدر و مدر، القائات معلم و نظاير آنها اسلام و تشيع را پذيرفتهاند و اصلا در صدد بر نيامدهاند كه ببينند