در دو جلسه گذشته پيرامون جاذبه و دافعه در اسلام و مرزهاى آن مطالبى را مطرح كرديم كه البته بيشتر جنبه مقدّمى و زمينه سازى براى ورود به بحث اصلى را داشت. نكتهاى كه در جلسه قبل مورد تأكيد قرار داديم اين بود كه انسان به عنوان موجودى تكامل يابنده، در مسير تكامل خود با دو دسته عوامل روبروست: يكى عوامل مفيد و ديگرى عوامل مضر، و مانند هر موجود زنده ديگرى بايد عوامل مفيد را جذب و عوامل مضر را دفع كند. براى اين كار، اولين مرحله اين است كه اين دو دسته عامل را بشناسد و از يكديگر تميز دهد، پس گام اول شناخت است. از آن جا كه اين جذب و دفع، جبرى نبوده و به انتخاب و اراده خود انسان انجام مىشود، بنابراين گام بعدى اين است كه اراده خود را قوى كند تا بتواند كارهاى خوب را انجام دهد و كارهاى بد را ترك كند، چون اين چنين نيست كه هر آن چه براى انسان خوب و مفيد است انسان به آن علاقه داشته باشد و از آن لذت ببرد و يا هر چيزى كه برايش بد و مضر است از آن ناراحت شده و رغبتى بدان نداشته نباشد. بلكه در موارد زيادى اتفاقاً مسأله به عكس است و مثلاً عاملى كه بسيار هم مضر است شديداً مورد علاقه انسان واقع مىشود؛ نظير علاقه برخى افراد به سيگار يا مشروبات الكلى. پس در مسأله جذب و دفع، علاوه بر شناخت، نيروى اراده انسان هم نقش اساسى بازى مىكند.