زرد هستند كه صرفاً حاكى از ذوق و سليقه انسان ها هستند و حقيقتى وراى آنها نهفته نيست.
اين جا است كه يك بحث مبنايى و ريشهاى بين ما و ديگران وجود دارد و بايد بحث كنيم كه آيا ارزش ها به اين معنا قابل تكثر هستند؛ يعنى آيا در مورد يك مسأله خاص، ما مىتوانيم چند حكم ارزشى مخالف و متضاد را، همه را با هم، درست و حقيقت بدانيم يا اين كه اگر تمامى قيود و شرايط قضيه را بيان كنيم، حكم آن هميشه و در هر زمان و مكانى ثابت و واحد خواهد بود؟
احكام ارزشى اسلام تابع مصالح و مفاسد واقعى و حقيقى است
آن چه كه ما از اسلام مىفهميم، و معتقديم صرف نظر از بحث دينى با برهان عقلى نيز قابل اثبات است، اين است كه در مورد ارزش ها و بايد و نبايدها نيز همانند قضاياى خبرى و مشتمل بر هست ها و نيست ها، يك حقيقت بيشتر وجود ندارد و از اين نظر قابل تعدد و تكثر نيستند. البته يك سلسله خوب و بدهايى داريم كه صرفاً بر اساس قرارداد استوارند و پشتوانه حقيقى و واقعى ندارند، اما همه خوب و بدها اين گونه نيستند. خوب و بدهاى اخلاقى و ارزشى كه در اسلام معتبرند، همگى تابع مصالح و مفاسدى هستند؛ مثلاً دروغ گويى از آن جهت ناپسند و ممنوع است كه موجب بى اعتمادى مردم به يكديگر و در نتيجه، اختلال نظام اجتماعى خواهد شد و انسان اصلا نمىتواند در چنين جامعهاى زندگى كند. جامعهاى را فرض كنيد كه همه افراد در آن دروغ گو هستند و نوعاً دروغ مىگويند. در چنين جامعه اى، شيرازه امور از هم گسسته مىشود و نظام زندگى بر هم خواهد خورد. اساس زندگى اجتماعى، بر اعتماد به يكديگر استوار است. اگر بنا باشد دروغ رواج يابد و همه دروغ بگويند، شما ديگر به هيچ كس، از زن و فرزند گرفته تا خويشاوند و دوست و همسايه و