آنگاه اميرمؤمنان(عليه السلام) را در جايگاه خليفه چهارم خويش برگزيدند. دست كم بعضى از اهل تسنّن، پس از پيامبر، بين مرجعيت در امور دينى و امور سياسى، تفكيك قائل شدند و تعيين مرجعيت سياسى را به عهده خود مردم يا خليفه پيشين نهادند بدين صورت كه خليفه اوّل را مردم برگزيدند؛ آن گاه خليفه دوم را خليفه اوّل تعيين كرد. خلاصه آن كه بعضى از اهل تسنّن، امامان دوازده گانه(عليهم السلام) از فرزندان حضرت فاطمه(عليها السلام) را مرجع دينى مردم دانسته، سخنان ايشان را در امور مذهبى معتبر مىدانند؛ به ويژه بعضى از طوايف شافعيه كه بر اين مسأله تصريح كرده اند.
مهدىباورى در فرهنگ تشيّع
شيعيان درباره امامان معصوم خويش به حقايقى والاتر معتقدند. به اعتقاد شيعه، امام هر عصر و زمان، نه تنها مرجع علمى و سياسىِ مردم است، بلكه كسى است كه به خواستِ خدا در همه مقامهاى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، به جز مقامِ نبوّت و رسالت، شريك شده است.[1]علمِ امام معصوم(عليه السلام)، علم خدايى، و قدرت او، قدرت خدادادى است. حكومت او نيز حكومتى ظاهرى نيست و فقط جنبه سياسى و علمى و فرهنگى ندارد؛ بلكه يك نوع «اتّصال بين خدا و خلق» است.[2] خداوند متعالى، علم و حكمت را به امام(عليه السلام) افاضه مىكند و به قدرت خويش، كرامتهايى را به او عطا مىفرمايد؛ به همين جهت، امام(عليه السلام)بدون اين كه به تحصيل و اكتساب علم نياز داشته باشد، در سنين كودكى چيزهايى را مىداند كه عالمان بزرگ در سنين پيرى هم به آن نمى رسند. امام(عليه السلام) از نظر تكليف هم مثل مردم ديگر در 15ـ16 سالگى مكلّف نمى شود؛ بلكه از ابتداى تولّد مكلّف است. درك او، مثل درك مردم ديگر نيست. اگر هم در طفوليت به مقام امامت برسد، آن چه را برعهده امام نهاده شده است مىداند. حتّى زبان طائفههاى گوناگون مردم را نيز مىداند و با هركسى به زبان خودش سخن مىگويد. بالاتر از همه اينها، امام(عليه السلام) بر قلوب مردم
[1] ر.ك: بخش مقامهاى امام زمان. [2] در دعاى ندبه چنين نجوا مىكنيم: «أَيْنَ السَّبَبُ المُتَّصِلُ بَيْنَ الأَرْضِ وَ السَّمَاءِ؛ كجا است آن وسيله حق كه آسمان و زمين را به هم پيوسته است».