ميرسد آنچه از اين شش دسته، حقيقتاً بديهي است و محتاج كسب فكري نميباشد تنها دو قسم اوّليات و محسوسات باطني (وجدانيات) است و چهار قسم ديگر محتاج مقدمات فكري بوده، نظري هستند[1]. و سرّ بداهت اوّليات و وجدانيات اين است كه باز گشت به علم حضوري دارند.
نسبت برهان و جدل از حيث ماده و صورت
شيخ(رحمه الله) در مقام اين است كه ثابت كند جدل هم از جهت مواد و هم از جهت صورت، اعم از برهان است و از اين رو ممكن است از جهتي جدل بر برهان مقدم شود چراكه عام بر خاص تقدم دارد. خواجه طوسي(رحمه الله) نيز ميفرمايد: «والجدل اعم من البرهان مادّةً و صورةً»[2].
اعم بودن جدل از نظر موادّ به جهت اين است كه از طرفي مواد اوّليه برهان بديهيات، و مواد اوليه جدل مشهورات است و از سوي ديگر ميدانيم كه نسبت بين بديهيات و مشهورات، عموم و خصوص مطلق است: هر بديهي مشهور هم هست امّا هر مشهوري بديهي نيست.
و اما اعمّ بودن جدل از حيث صورت به جهت اين است كه در جدل از استقراء، تمثيل، قياس حقيقي و ظاهري استفاده ميشود. اما در برهان تنها قياس حقيقي (منتج) است كه كاربرد دارد. استقراء جدلي ممكن است حقيقتاً تامّ باشد و ممكن است فقط در ظاهر، تام بنمايد، امّا استقراء برهاني حتماً بايستي تامّ و مفيد يقين باشد و البته هر استقراء حقيقي و تام، استقراء تامّ ظاهري هم شمرده خواهد شد.
خواجه در اساس الاقتباس كلامي دارد كه حاصل آن منع تقديم جدل بر برهان و وجوب تقديم برهان بر جدل است. وي ميگويد گرچه موادّ جدل، اعم از موادّ برهان است امّا اين اعمّيت از قبيل اعميّت جنس از نوع نيست چراكه جنس نسبت به نوع، ذاتي است امّا مشهوريت يك قضيه بديهي و صادق، ذاتي آن نيست بلكه عرضي است و لذا مشهوريت براي بديهيات، عارِض اعم است مثل ماشي براي انسان. لذا خواجه ميگويد: نميتوان اعمّيت قياس نسبت به هر يك از صناعات را نظير اعمّيت مشهورات نسبت به بديهيات گرفت و از اين راه تقديم
1. نگاه كنيد به: آموزش فلسفه، محمدتقي مصباح يزدي، چاپ سوم1368، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، ج1، ص210 و 221 ـ 222.