اولين قياسهاي برهاني همواره از مقدّمات محسوسه، مجرّبه و اوّليه و يا مقدّماتي كه قياس دارند امّا قياسشان اوّلي است (فطريات) تشكيل ميشوند ـ كه البته در مباحث آينده بر اين مطالب واقف خواهي شد ـ و استقراء برهاني، همان استقراء تامّ است كه پيشتر مذكور شد. و امّا قياس جدلي از مقدّمات مشهوره تأليف ميشود و استقراء جدلي هم استقرايي است كه يا فقط در ظاهر تامّ مينمايد و يا مجادل، دعواي تماميّت آن را ميكند. هر مقدمه محسوسه يا مجرّبه و يا اوليّه، مشهوره نيز هست و حكم مشهورات را دارد امّا عكس اين مطلب صحيح نيست. و هر استقراء حقيقي و تامّ، به حسب ظاهر نيز تامّ است اما عكس اين امر، صادق نيست.
صورت جدل
صورت برهان همواره قياس است و بازگشت استقراء تامّ هم به قياس مقسّم است و امّا استقراء ناقص و تمثيل هم به خودي خود مفيد يقين نيستند، از اين رو است كه ميگويند مدار برهان همواره قياس است و تنها اين صورت استدلال است كه مفيد يقين ميباشد.
امّا در جدل ـ از آنجا كه هدف اثبات حق نيست بلكه غرض اسكات خصم است ـ از هر سه صورت استدلال استفاده ميشود گرچه غالباً از قياس و استقراء و به ندرت از تمثيل كمك گرفته ميشود.[1]
قياسات اوّليه برهاني
مراد از قياسات اوليه برهاني، قياسات بسيطي است كه از بديهيات اوّليه و يا ثانويه تشكيل ميشوند. توضيح اينكه اكثر قياسات برهاني كه ما در علوم اقامه ميكنيم قياسات مركّباند يعني مقدمات اين اقيسه خود نيز محتاج قياسات ديگري هستند تا برسد به قياسهاي اوليه و بسيطي كه از بديهيات تأليف شده باشند. بديهيات هم به دو دسته تقسيم ميشوند: اوّليه و ثانويه. مراد از بديهيات اوّليه همان اوّليات ومراد از ثانويه، پنج دسته ديگر است يعني محسوسات (باطني و ظاهري)، مجرّبات، فطريّات، حدسيّات و متواترات. البته به نظر
[1] نگاه كنيد به اساس الاقتباس، ص445. و نيز المنطق، محمدرضا مظفر، چاپ سوم، نجف، 1388 هـ . چاپخانه نعمان، ص 375 و نيز اللمعات المشرقية، چاپ شده در منطق نوين، تأليف صدرالدين شيرازي، با ترجمه و شرح دكتر عبدالمحسن مشكوة الديني، انتشارات آگاه، تهران، 1360، اشراق هفتم.