از اين رو و كمكم تلقي مردم از سوفيسم و سوفيستها اين شد كه آنان كاري جز مغلطهگري و سفسطهبازي ندارند. از آن زمان بود كه «سفسطه و مغالطه» به عنوان يك فنّ و صناعت مطرح شد و به تدريج قواعد و اصول و انواع آن مشخص و مدوّن گرديد.
قياس مغالطي به طور مطلق به دو قسم «سفسطايي» و «مشاغبي» تقسيم ميشود و صناعتِ مربوط به هر يك از اين دو نيز به ترتيب «سفسطه» و «مشاغبه» خوانده ميشود.
اين معناي عام از مغالطه، هم شامل «غلط» قايس و هم شامل «تغليط» عمدي اوست. مغالطه به دو نوع «لفظي» و «معنوي» تقسيم ميشود و هر يك از اين دو نيز داراي اقسامي است. مواد قياس مغالطي غالباً وهميات و مشبهاتاند از اين رو يقين به نتيجه مغالطه نيز از قبيل يقيني است كه جاهل به جهل مركّب دارد، چراكه ممكن است مطابق با واقع و نفسالامر نباشد. تفصيل اين مطالب را در كتب منطقي همچون اساس الاقتباس، منطق اشارات و منطق شفا (فن مغالطه) جستجو كنيد.
قياسي خطابي
اهل منطق در تعريف صناعت خطابه چنين ميگويند: «انّها صناعة علمية بسببها يمكن إقناع الجمهور في الأمر الذي يُتوقّع حصول التصديق به بقدر الإمكان». چنانكه در اين تعريف آمده است; هدف از خطابه، قانع كردن مخاطبين نسبت به مطلبي است كه خطيب در نظر دارد مردم را به تصديق آن وادار نمايد.
فنّ خطابه مشتمل بر دو جزء مقوّم است: «عمود» و «اعوان». منظور از عمود در خطابه، همان مواد و قضايايي است كه در قياس خطابي به كار ميروند. اين قضايا غالباً عبارتند از مظنونات، مقبولات و مشهورات. از اين رو نتيجه قياس خطابي نيز همواره ظنّي و اقناعي است. بايد توجه كرد كه مراد از مشهوراتي كه در خطابه به كار ميروند، مشهورات ظاهريه است، امّا مراد از مشهورات در جدل، مشهورات حقيقيه ميباشد. نكته قابل توجه ديگر اين است كه در خطابه تنها از استدلال قياسي استفاده نميشود بلكه از استقراء و تمثيل نيز بهرهگيري ميشود، به خلاف جدل و برهان كه در اوّلي غالباً از استقراء و قياس، و در دوّمي فقط از قياس استفاده ميشود.
قياس شعري
ماده قياسات شعري مخيّلات است و از اين رو نتيجه اين قياسات نيز چيزي جز تحريك