حيوانيت هستيم؟ شيخ(رحمه الله) در اينجا هم ميفرمايد: اگر بخواهيم فصل حيوان بر انسان حمل شود اوّل بايستي خود حيوان حمل شود. مگر اينكه منظور از فصل، صورت باشد يعني همان مفهوم بشرطلا. صورت براي حيوان علّيت دارد و لذا براي انسان هم عليّت خواهد داشت چون علّةالعلّة، علّت است. امّا اگر فصل حيوان ـ كه گفتهاند مركّب از دو مفهوم «حسّاس و متحرك بالارادة» است ـ را لابشرط در نظر بگيريم، حمل آن بر انسان، معلول حمل حيوان بر انسان است.
فرق فصل و نوع
فصل يك نوع مثل انسان ـ يعني ناطق ـ في حدّ نفسه قابليت دارد كه بر انواع كثيري حمل شود، گرچه در خارج مصداق ديگري جز انسان ندارد. همچنين هر فصلي نسبت به نوع خود همين رابطه را دارد. پس اختصاص فصل به مصاديق يك نوع، امري است كه بايد از خارج به دست آيد و صرفِ مفهوم آن، اختصاص را نميرساند.
شيخ ميفرمايد: فصل جنس نيز اگر بخواهد بر نوع حمل شود محتاج واسطه است و اين واسطه خود جنس است. بر خلاف مفهوم فصلي كه في حدّنفسه قابليت صدق بر انواع كثيرهاي را دارد، مفهوم نوعي نميتواند بر غير مصاديق خود صادق باشد. يعني اگر يك مفهوم بر انواع متعددي صادق باشد معلوم ميشود مفهوم نوعي نيست.
متن
و هذا يتبين بياناً أوضحَ إذا نحن تأمّلنا الأمورَ البسيطة، فإنّه لا يجوز أن يوجدَ معني اللون لشيء ثمّ توجدَ له البياضيةُ، بل الموجود الأوّل له هو البياضيّة، و إذا وُجد الشيء بياضاً أو سواداً تبعه وجودُ أَنّ للشيء لوناً، و إن كان اللّون أعمَّ من البياض و قد يوجد حيثُ لا يوجد البياض، لكنّه لا يوجد لجزئيّات البياض إلاّ لأنّه موجود للبياض; إذ كان معني فصل الجنس و جنسه يوجدان للجنس و إن لم يوجَدا لنوعه المعيّن، و لا يوجدان للنوع إلاّ و قد وُجدا للجنس، فهما إذنْ لمعني الجنس قبلهما لمعني النوع. فظاهرٌ بيِّنٌ أَنّ وجودَهما للجنس بذاته، و وجودَهما للنوع بالجنس. فإذن، الجنسُ سبب في وجودهما للنوع، لأَنَّ كلَّ ما هو بذاته فهو سبب لماليس بذاته. و كذلك حالُ ما تحتَ النوع مع النوع.