لحاظ شود و چه نشود، مگر اينكه در استقراء از قواعد كلي عقلي استفاده شود كه در اين صورت بدل به تجربه خواهد شد و ديگر استقراء نخواهد بود و البته در تجربه شرايطي كه پيشتر گفتيم لازم است.
ارزش تجربه از ديدگاه معرفتشناسي
آنچه در اين فصل پيرامون تجربه و فرق آن با استقراء و علم حسّي آمده، مفصّلترين بياني است كه شيخ(رحمه الله)در باب تجربه دارد. البته در فصل پنجم از مقاله سوّم نيز مختصري پيرامون استقراء و تجربه بحث خواهد كرد.
در باب تجربه نكاتي چند به نظر ميرسد كه بدانها اشاره ميكنيم:
الف ـ مشهور منطقيان، تجربيات را از جمله بديهيات ميشمارند در حالي كه ديديم در تجربه همواره قياسي مطوي وجود دارد كه كبراي آن يك قضيه نظري است و آن اين است كه اتفاق دائمي و اكثري محال است و حكمي كه مبتني بر يك امر نظري باشد خود نيز نظري خواهد بود و نه بديهي. پس تجربيات را نميتوان از جمله بديهيات شمرد، هرچند بديهيات ثانويه باشند.
ب ـ تطبيق كبراي مذكور (اتفاق دائمي و اكثري محال است) بر موارد تجربه فرع اين است كه ما اكثر موارد را تجربه كنيم، در حالي كه چنين چيزي ميسور نيست. يعني ما نميتوانيم يقين كنيم كه اكثر افراد و موارد يك ماهيت را بررسي كردهايم تا نسبت به موارد اقل ديگر بگوييم اتفاقي و تصادفي نيست.
با توجه به اين نكته، تجربه هرگز نميتواند مفيد يقين مضاعف (يقين به صدق قضيه و كذب دائمي نقيض آن) باشد و از اين جهت است كه علوم تجربي هيچگاه نميتوانند به اندازه علوم فلسفي و رياضي يقيني باشند.
ج ـ مرحوم شهيد آية الله سيد محمد باقر صدر(رحمه الله) در كتاب الأسس المنطقية للاستقراء تلاش كردهاند از راه حساب احتمالات ثابت كنند كه تجربه، مفيد يقين مضاعف است. امّا با روش ايشان هم احتمالِ صدق نقيض، عقلا و منطقاً نفي نميشود، بلكه احتمال خلاف در حكم عدم محسوب ميگردد و لذا بايد گفت يقين منطقي و رياضي به هيچوجه از راه تجربه حاصل نميشود.