بطلان يك نقيض، نقيض ديگر را اثبات كنيم; چراكه صحت هر دو نقيض با هم ناممكن است. و اين در حقيقت به معناي اين است كه از عدم و ارتفاع يك طرف بر اثبات طرف ديگر استدلال ميكنيم. از طرفي ميدانيم كه حقيقتاً عدم و امر سلبي نميتواند نسبت به ثبوت و امر ايجابي عليّت داشته باشد، پس سير ما از علت به معلول نيست و لذا برهان لمّي نميباشد. اما ميتوان گفت بين عدم يك نقيض و وجود نقيض مقابل، رابطه تلازم برقرار است، پس سير از يكي به ديگري از قبيل برهان انّي است.
خواجه طوسي(رحمه الله) در اساس الاقتباس، فصل هشتم از مقالت چهارم را به بحث پيرامون قياس خلف، اختصاص داده، ولي از انّيّت يا لمّيّت آن سخني به ميان نياورده است[1]. امّا در فصل پنجم آورده است:
«و اثبات حكم بقياس خَلف از باب برهان انّ بود، چه در خَلف صدق نتيجه بكذب نقيضش كه مستلزم محال بود بيان كنند. و اين جمله امور خارجي بود مقتضي تصديقِ تنها، مگر در خلفهايي كه بردّ با مستقيم برهان لمّي شود، پس در قوّت لمّي باشد.»[2]
قياس خلف را اگر به قياس مستقيم برگردانيم، ممكن است، به يكي از اشكال چهارگانه قياس اقتراني باشد و در پارهاي از اين اشكال، ممكن است حدّ وسط، علّت ثبوت اكبر در اصغر باشد كه در آن صورت، برهان لمّي خواهد بود، امّا به هرحال، خودِ قياس خلف همواره انّي است.
قوله «أن يكون برهاناً»
در اينجا شيخ «برهان» را مطلق آورده و صفتي براي آن ذكر نكرده است. چنانكه پيشتر اشاره شد، وقتي كلمه برهان را بدون وصف و قيد ميآورند، مراد برهان لمّي است و در اينجا نيز مراد شيخ از برهان، برهان لمّي است; چه آنكه به قرينه صدر عبارت كه فرمود: «و اما قياس الخلف فإنّما يفيد برهان الإنّ» نيز فهميده ميشود كه مراد از برهان در انتهاي عبارت، برهان لمّي است.
متن
و بعدَ هذا كلِّه فيجبُ أن يعلمَ أَنّه لا يكفي في اليقينِ التّام الدائم أن يكونَ الأوسطُ علّةً لوجود الأكبر في الأصغر فقط، و أن يُعلم أنّ أكثرَ الأمثلة الموردة
[1] اساس الاقتباس، ص 319. در باب قياس خلف نگاه كنيد به: شرح مطالع، ص 331; و نيز البصائر النصيرية، ص 104; التحصيل، ص 151; منطق شفا، ج 2، ص 408; منطق ارسطو، ص 285. [2] اساس الاقتباس، ص 365.