قياس مقاومت بر دو گونه است: مقاومت يا بر وجه عناد بود و يا بر وجه مناقضت... و امّا مقاومت بر وجه مناقضت چنان بود كه جزوي را كه در تحت موضوع مقدّمه كلي باشد و آن حكم از او مسلوب بود بگيرند و يكبار بوجود آن موضوع او را و يكبار سلب محمولش از او حكم كنند، تا قياس بر هيئت شكل سيّم منتج نقيض مقدمه كلي حاصل آيد[1].
متن
و أمّا افلاطونُ فإنّه تكلّف حلَ الشبهة و قال: إِنَّ التعلّم تذكّرٌ; يُحاولُ بذلك أَنْ يصيرَ المطلوب قد كان معلوماً قبلَ الطلب و قبلَ الإصابة، و لكن إنّما كان يُطلَبُ إذ كان قد نُسِيَ. فلمّا تأدّي إليه البحثُ تَذكّرَ و تَعلّمَ، فيكونُ إنّما عَلِمَ الطالبُ أمراً كان عَلِمه. فكأَنَّ افلاطونَ قد أَذْعَنَ للشّبهة و طَلَبَ الخلاصَ منها فوقع في محال. و هذا شيءٌ كنّا قد استقصينا كشفَه في تلخيصنا للكتاب الّذي في «القياس».
ترجمه
و امّا افلاطون در مقام حل شبهه منون به زحمت افتاده و گفته است كه تعلّم، تذكّر و يادآوري است. مقصود او از اين سخن اين است كه بگويد: مطلوب، قبل از طلب و پيش از برخورد با آن، براي طالب، معلوم است ولي به جهت اينكه فراموش ميشود، دنبال آن ميگردد و همين كه در بحث و كاوش بدان رسيد، در حقيقت آنچه را كه قبلا آن را ميدانسته است، به ياد ميآورد و فرا ميگيرد. با اين بيان گويا افلاطون شبهه منون را اذعان كرده، درصدد رهايي از آن برآمده و لذا در بنبست و امر محالي گرفتار آمده است. اين مطلب را ما به طور مبسوط در كتاب قياس باز نمودهايم.
ضعف پاسخ افلاطون
افلاطون ميگويد شما قبول داريد كه اگر ما چيزي را بدانيم و بعد آن را فراموش كنيم، ميتوانيم دوباره به آن برسيم و آن را به ياد آوريم. مثلا اگر عبد آبقي را قبلا بشناسيم و حالا او را گم كنيم، امكان دارد كه دوباره او را پيدا كنيم.
او ميگويد همه علوم ما از همين قبيل است. يعني ما همه اين علوم را قبلا داشتهايم و پس