دستهاي ديگر قضاياي يقينيهاي هستند كه از برهان استنتاج ميشوند و لذا از بديهيات به حساب نميآيند تا در زمره مبادي برهان به شمار آيند. اين قضايا نيز از اين نظر كه مشهورند از مبادي جدل به شمار ميروند.
دسته سوم مشهوراتي هستند كه به صورت مطلق يقيني نيستند، امّا همراه با قيد خاصي يقيني و برهانياند[1]. البته اين قيد همواره براي همگان معلوم نيست. مثلا اگر به طور مطلق بگوييم: «دروغ قبيح است»، اين قضيه صادق و يقيني نيست و در حقيقت محمول، بالعرض به اين موضوع نسبت داده شده است و در واقع بايد گفت: «كذب غير مفيد قبيح است»، كما اينكه «صدق» نيز به طور مطلق حُسن يقيني ندارد بلكه «صدقِ مفيد» يقيناً نيكو است و بر اين مطلب برهان نيز اقامه ميشود و خود اين قضيه نيز ميتواند مقدمه برهان قرار گيرد.
دسته ديگر قضاياي مشهورهاي هستند كه صرفاً ناشي از عواطف، احساسات، تلقينات، و تأديباتاند و چهبسا كاذب باشند.
به طور كلي علّت اينكه استعمال مشهورات در براهين، ممنوع شده، اين است كه مشهور ـ از آن حيث كه مشهور است ـ تنها بر تسالم عمومي تكيه دارد، نه بربداهت عقلي.
امّا با اين حال، مشهوراتِ صادق گرچه ضروري نيستند، امّا ميتوانند از مقدمات يقيني و برهاني استنتاج شده، خود نيز در براهين ديگر به عنوان مقدّماتي بقيني استعمال شوند، هرچند از مبادي اوّليه براهين شمرده نميشوند، چراكه نظرياند، نه ضروري.
راه كشف ضرورت در مشهورات
ضروري (بديهي) آن است كه عقل به تنهايي و بدون تأثّر از عوامل بيروني آن را درك كند. شيخ ميفرمايد:
بسياري از مشهورات كه مورد قبول و تسليم مردماند ضروري نيستند. راه كشف اين مسئله اين است كه خود را در حالتي فرض كنيم كه هيچيك از عوامل و دواعي خارجي در ما تأثيري نگذاشتهاند و هيچ حدّ وسطي هم در ذهن ما نيست و هيچ استدلالي را در عقل نداريم، اگر در اين حالت بازهم قضيّهاي را تصديق كرديم آن قضيّه ضروري و بديهي است، در غير اين صورت نظري خواهد بود و نيازمند دليل.