منظور حضرت ابراهيم(عليه السلام) همين معناي دوم بود، زيرا اولاً گفت: چگونه مردگان را زنده ميکني ... و نگفت: چگونه مردگان زنده ميشوند؛ يعني سؤال او از کيفيت زنده کردني که فعل خداست و از او صادر ميشود بود، نه از کيفيت زنده شدن اجزاي مادي و بازگشت آنها بهصورت اول. اگر سؤال از کيفيت به معناي اول بود بايد به عبارت دوم گفته شود؛ يعني بايد بگويد: چگونه مردگان زنده ميشوند.
ثانياً، اگر سؤال از کيفيت قبول حيات بود، وجهي نداشت که به دست حضرت ابراهيم(عليه السلام) انجام گيرد و همين اندازه کفايت ميکرد که خدا حيوان مردهاي را جلوي او زنده کند. ثالثاً، در آن صورت، مناسب بود که کلام با چنين جملهاي ختم شود: واعلم أنّ الله علي کلّ شيء قدير نه با اين جمله: واعلم أنّ الله عزيز حکيم، چنانکه از عادت قرآن معهود است؛ زيرا مناسب آن سؤال صفت قدرت است نه عزت و حکمت. چه اينکه اين دو صفت (که عبارتاند از دارا بودن چيزهايي که ساير اشيا فاقد آنها ميباشند و استوار کردن کار) مربوط به افاضه حيات است، نه استفاضه مادّه».[1]
ناتواني انسان از درک حقيقي رحمت و غضب الهي
ما کراراً سخن از رحمت و غضب خداوند به ميان ميآوريم، اما نميتوانيم درک حقيقي و واقعي از رحمت و غضب الاهي داشته باشيم. آنچه براي ما شناخته شده است رحمت، مهر و غضب انسانها در حق همديگر است که با انفعالات و تغيير حالات و واکنشهاي خاصي همراه است، که بيترديد اين انفعالات و تغيير حالات در خداوند که مجرد و ثابت است وجود ندارد. پس به واقع اين سري صفات را از روابط خودمان انتزاع کرده و سپس از تجريد جنبههاي مادي و نواقص بر خداوند اطلاق ميکنيم و با توجه به غيرقابل درک بودن ذات، صفات و افعال الهي، حقيقت آنها براي ما ناشناخته