امير مؤمنان(عليه السلام) درباره مدت عبادت شيطان و علت انحطاط و راندهشدنش از درگاه خداوند ميفرمايد:
فَاعْتَبِرُوا بِمَا کانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ، وَکانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّه آلَافِ سَنَه لَا يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَه عَنْ کبْرِ سَاعَه وَاحِدَه؛[1] «پس پند گيريد از آنچه خداوند با ابليس کرد و کردارهاي فراوان و تلاشهاي پيگير او را بيثمر ساخت، درحاليکه او شش هزار سال خداي را پرستيده بود، آن هم دانسته نيست که از سالهاي دنياست يا از سالهاي آخرت، تنها بهخاطر يک لحظه خودبزرگبيني و تکبر».
شيطان شش هزار سال به عبادت پرداخت که بنابر فرموده حضرت در فراز فوق براي مردم مشخص نيست [والّا خود حضرت به حقيقت امر واقف بودند] که آن سالها از سالهاي دنياست يا سالهاي آخرت که بر اساس برخي از آيات قرآن هر روزش به اندازه هزار سال دنياست.[2] اما خداوند بهوسيله خوي تکبر و خودبزرگبيني که در درون شيطان وجود داشت او را آزمود و همين عامل باعث انحطاط و سقوط شيطان و به هدر رفتن هزاران سال عبادت او گشت. وجود کبر و خودبزرگبيني در درون شيطان، هم زمينه امتحان شيطان را فراهم آورد تا مشخص شود که چنين عاملي شيطان را به کفر و انحطاط ميکشاند و هم زمينه امتحان فرزندان آدم را فراهم آورد تا مشخص شود کمال و تعالي آنها در خشکاندن کبر و خودبزرگبيني است و اين ويژگي منفي زمينه سقوط و انحطاط آنها را فراهم ميآورد.
[1] نهج البلاغه، خطبه 192. [2] وَإِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّک کأَلْفِ سَنَه مِّمَّا تَعُدُّونَ؛ «و همانا يک روز نزد پروردگار تو چون هزار سال است از آنچه ميشماريد». (حج، 47).