نام کتاب : بهترین ها و بدترین ها از دیدگاه نهج البلاغه نویسنده : مصباح یزدی، محمد تقی جلد : 1 صفحه : 190
بود، پس از حجتهاي روشني که به آنان رسيد، به سبب بدخواهي و ستمي که در ميانشان بود.
خداوند در آيهاي ديگر ميفرمايد:
إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ...؛[1] همانا دين [راست و درست] نزد خدا اسلام است و کساني که کتابشان دادهاند [جهودان و ترسايان] اختلاف نکردند، مگر پس از آنکه علم براي آنان [حاصل] آمد، از روي بدخواهي و حسد ميان خويش.
حال با توجه به نکوهش قرآن در اينباره، چگونه در عصر معصوم، کساني زحمت مراجعه به معصوم و پرسش از رأي و نظر قطعي دين را بر خود هموار نکردند و به سبب ناداني و بيخبري از احکام اسلام، خود به صدور احکام مختلف دست زدند؟ چگونه کسي که خود را خليفه و رهبر مسلمانان ميدانست بدون ضابطه چنين کساني را براي قضاوت گمارده بود، و نيز پس از آنکه ايشان براي قضيهاي واحدْ احکام متفاوت صادر ميکردند، همة آنها را تأييد ميکرد؟ با آنکه دين يکي است و در قرآن و سنت اختلافي نيست، چرا رهبر و حاکم آشناي به احکام و حدود الاهي به تأييد احکام متفاوت قضات ميپرداخت؟ بيترديد تأييد بيضابطة آن خليفه ناشي از عدم صلاحيت و عدم آشنايي با احکام و حدود الاهي و فقدان تشخيص رأي صحيح از رأي نادرست بود، که در اين صورت اين پرسش مطرح ميشود که چرا کسي که صلاحيت و شايستگي حکومت بر مسلمانان را نداشت بر آن مسند مهم تکيه زده بود؟
حال در چنين اوضاعي امير مؤمنان(عليه السلام) به نکوهش قضاتي ميپردازند که قوانين و احکام الاهي را فرا نگرفتهاند تا در مقام قضاوت، آن احکام را بر مصاديقشان تطبيق