بالاترين عواطف پدرانه انسان كامل را دارد و دل خداجويش سخت مصيبتزده است؛ ولى شوق «بندگى خدا» آنچنان نشاط اعجابآفرينى در ايشان نمايان كرده كه نوشتهاند: به خدا سوگند! هرگز نديدم كسى فرزندان و اهلبيت و يارانش كشته شده باشد و عدّه فراوانى دشمن احاطهاش كرده باشند و اينگونه باصلابت و اطمينان خاطر با حوادث برخورد كند.[1]
بنابراين انسانى كه طعم روحبخش «بندگى خدا» را چشيد، به راحتى از مال غصبى، ربا، غش در معامله و هرگونه درآمد نامشروع دورى كرده آنچه خدا ارزانى فرموده، با آرامش خاطر در مسير مورد رضاى او به كار مىگيرد. در مسير علمآموزى، آراستگى به اخلاق نيك و همه امور زندگى فردى و اجتماعى نيز، به روشى كه مالك هستى مىپسندد عمل كرد، و تحت ضوابطى كه او مقرر فرموده، به دريافت مطالب و در صورت لزوم انتقال آن به ديگران مبادرت مىورزد.
پس بياييم دعا كنيم و توسل داشته باشيم؛ چراكه هر گرهى با دعا و توسل گشودنى است؛ پس بايد با تضرع و خلوص نيت، اولياى معصوم خداى تعالى را شفيع قرار داده و برخوردارى از اين نعمت والا و سپس رشد و تعالى در اين مسير سراسر نور را درخواست نماييم.
البته هضم اين نكته، روزى همگان نيست و درك اين مهم كه «همه چيز از آنِ خداست»، سعادتى است كه همه مردم از آن بهرهمند نيستند؛ ولى اگر انسان توفيق رسيدن به اين مرحله را يافت، خواهد دانست كه هرچه هست، از آنِ اوست. همچون عدهاى كه لباسهايى را عاريه
[1] ارشاد، ج 2، ص 111: «فقال حُمَيدُ بن مسلم فَو اللهِ ما رأيت مكثوراً قطّ قد قُتِلَ وُلْدُه وَاَهْلُ بَيته وَأصْحابُه اَرْبَطَ جَأشاً ولا اَمْضى جَناناً مِنْه(عليه السلام)».