خداوند پس از بيان تفسير انسان از گسترده شدن نعمت و كاسته شدن آن، و تأكيد بر آزمون بودن هر دو حالت، چنين نگرشى را مردود مىشمارد. نه ثروت دليل عزيز بودن نزد خداست، نه فقر دليل ذلت؛ بلكه هر دو وسيله آزمونى است كه حقتعالى از بندگانش به عمل مىآورد. او هر كه را به هر نحو صلاح بداند، امتحان مىكند و ما نبايد پيشنهاد كنيم؛ چرا كه او وضعيت هر كس را بهتر مىداند. در فرازى از حديثى قدسى آمده است:
وَإنَّ مِنْ عِبادِىَ الْمُؤمِنينَ لَمَنْ لا يَصْلُحُ ايمانُهُ إلاّ بِالْفَقْرِ وَلَوْ أَغْنَيْتُهُ لاََفْسَدَهُ ذلِكَ، وَإنَّ مِنْ عِبادِىَ الْمُؤمِنينَ لَمَنْ لا يَصْلُحُ إيمانُهُ إلاّ بِالْغِنى وَلَوْ أفْقَرْتُهُ لاََفْسَدَهُ ذلِكَ، وَإنَّ مِنْ عِبادِىَ الْمُؤمِنينَ لَمَنْ لا يَصْلُحُ ايمانُه إلاّ بِالسُّقْمِ وَلَوْ صَحَّتْ جِسْمُهُ لاََفْسَدَهُ ذلِكَ، وَإنّ مِنْ عِبادِىَ الْمُؤمِنينَ لَمَنْ لا يَصْلُحُ إيمانُهُ إلاّ بِالصِّحَّةِ وَلَوْ أسْقَمْتُهُ لاََفْسَدَهُ ذلِكَ. إنّي اُدَبِّرُ عِبادي بِعِلْمي بِقُلُوبِهِمْ فَإِنّي عَليمُ خَبيرٌ؛[1] و ايمان برخى از بندگان مؤمنم، تنها با تنگدستى درست خواهد شد و اگر او را توانگر نمايم، همان (توانگرى) تباهش خواهد نمود. (و در نقطه مقابل،) صلاحِ ايمان بعض بندگان باايمانم، در توانگرى است و اگر تنگدستش نمايم، همان (نادارى) او را به تباهى خواهد كشيد. (چنانكه) بعضى از بندگان مؤمنم، فقط با بيمارى ايمانشان محفوظ خواهد ماند، و اگر بدن آنها صحيح و سالم باشد، آن (سلامتى) موجب فسادشان خواهد گشت (و در مقابل،) مصلحت دسته ديگرى از بندگان باايمانم در سلامتى و تندرستى است و اگر بيمارشان نمايم، همين (مرض و ناخوشى) زوال ايمانشان را در پى خواهد داشت. من بندگانم را با علم و آگاهى و شناختى كه از دلهاشان دارم؛ تدبير مىنمايم؛ چرا كه من دانا و آگاهم.
[1] علل الشرايع، ج 1، ص 47 (نسخه ديگر، ص 23)، حديث 7 و بحارالانوار، ج 70، ص 16، حديث 8.