حمل كليدهاى گنجهاى او براى يك گروه نيرومند مشكل بود، در اختيار او قرار بگيرد و اين ثروتها را مالك شود و تا آخر عمر يك تب هم بر او عارض نگردد و هرگز هيچ ناراحتى نكشد و به فراق محبوبى هم مبتلا نشود و با تمام لذت و خوشى زندگى كند آيا باز در مقايسه با سعادت اخروى ارزش دارد كه به خاطر لذت زندگى دنيا از زندگى و لذت اخروى دست بكشيد؛ در حالى كه زندگى اين جهان محدود و تمامشدنى است و زندگى آن جهان ابدى و تمامناشدنى است؟!
علت ترجيح زندگى محدود دنيا بر زندگى جاودان آخرت، همانا دلبستگى است. هر چه دلبستگى انسان به دوستان و محبوبهاى اين دنيا بيشتر باشد، وقتى مىخواهد از اين دنيا كوچ كند و جدا شود، سختى و رنجش بيشتر است. از جانب ديگر چون پا به عالمى مىگذارد كه با آنجا هيچ انس و آشنايى ندارد سخت نگران و هراسان است و افزون بر آن، توشهاى را هم فراهم نكرده است. حال با اين وصف آيا ارزش دارد و عاقلانه است كه انسان را از خوشىها و لذتها و سعادتهاى ابدى كه عقل در مقابل شنيدن آن متحيّر مىماند آنقدر فاصله بگيرد كه دچار هراس و احساس غربت شود؟! قرآن مىفرمايد: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا اُخْفِىَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَعْيُن؛ هيچ كس نمىداند (و در فكرش نمىگنجد) كه پاداش نيكوكارىاش چه نعمتها و لذّتهاى بىحدّ و حصرى است كه روشنىبخش (دل و) ديده است و در عالم غيب براى او ذخيره شده است[1]. آيا اين عمل عاقلانه است كه انسان از همه لذتها و خوشىهاى ابدى براى چند روز خوشى موقت و گذرا صرفنظر كند؟ به يقين اگر تمام اين لذتهاى دنيوى براى انسان حاصل مىشد، باز هم ارزش اين همه دلبستن را نداشت؛ چرا كه اينها جملگى در گذر و تمامشدنى است، در صورتى كه به يقين مىدانيم تمام لذات دنيوى هم براى هيچ كس فراهم نشده است و تنها ممكن است هر كدام از آنها براى افراد انگشتشمارى و آن هم براى چند روزى حاصل شده باشد. از طرف ديگر توجّه داريم كه هيچ كس در اين دنيا بدون سختى زندگى نكرده و زندگى او دايماً با خوشى و راحتى همراه نبوده است. اين مسأله مهمى است كه بايد هر كسى آن را در عمق قلب باور و در گستره ميدان عمل براى خود حلّ نموده، تكليف خود را مشخص نمايد.