مستقيم و روشن را رها سازد و راه مشكوك را برگزيند كارى غير عاقلانه را مرتكب شده است. پس انسان بايد از راهى كه بيم گمراهى در آن دارد، اجتناب كند و راه روشن و يقينى پيش روى دارد، نبايد در راهى كه مطمئن نيست قدم بگذارد. پس به يقين، آنگاه كه از گمراهى و سرگردانى در امان نيستيد، توقف بهترين راه است؛ فَاِنَّ الكَفَّ عِنْدَ حَيْرَةِ الضَّلاَلَةِ، خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الاَْهْوالِ. توقف به هنگام ترديد بهتر است از گام نهادن در راهى كه مصون از خطر نمىباشد؛ چرا كه حداقل ضرر بيراهه رفتن اين است كه چون به نقطه پايان مىرسيد بايد دوباره آن راه را طى كنيد. افزون بر اين اگر در اين راه درههاى خطرناك، كورهراههاى پر پيچ و خم و باريك و پر از سنگلاخ وجود داشت و به نابودى و هلاكت انسان ختم گردد، و در اين صورت چه كسى را مىتواند ملامت كند؟ آيا جز خود، چه كس ديگرى را مستحق ملامت مىداند!؟
انحطاط انديشه در قرن مشعشع علم
وقتى گفته مىشود فكر خود را مشغول امورى كه به شما مربوط نيست، نكنيد و در كارهايى كه مسؤوليت نداريد دخالت بىجا ننماييد و كار ديگران را به خودشان بسپاريد. اين توهم، خودنمايى مىكند كه پس انسان بايد به كار ديگران نظر داشته باشد و اين پندار را به انديشه مىآورد كه «عيسى به دين خود و موسى به دين خود». البته اين تفكر واهى از همان ابتدا در بين فرقهها و گروهها و نحلههاى مسلمان و غيرمسلمان وجود داشته و هنوز هم ادامه دارد و شكل جديد آن را در فرهنگ امروز جهان غرب مشاهده مىكنيد. در صدر اسلام هم گروههايى بودند كه وقتى اينگونه مواعظ را مىشنيدند كه «به فكر كار خود باشيد» يا آنجا قرآن مىفرمايد: يا اَيُّها الذَّينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ اَنْفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ اِذَا اهْتَدَيْتُم[1]؛اى اهل ايمان شما خود را بپاييد زيرا اگر همه عالم گمراه شوند و شما راه هدايت باشيد از كفر آنها به شما زيانى نخواهد رسيد، آنها از اين مواعظ چنين برداشت مىكردند كه نجات در انزوا و گوشهگيرى است و مىگفتند: پس ما به ديگران كارى نداريم و بايد به سراغ كار خود برويم. لذا در گوشهاى از خانه و يا مسجد مشغول عبادت مىشدند و كارهاى اجتماعى را كاملا رها مىكردند.
فِرق صوفيهاى كه امروز وجود دارند كمابيش ـ با ضعف و شدّت ـ همين گرايشها را دارند.