هستند و در مقابل، دروغگويى، خيانت در امانت و تكبر، از رذايل انسانى و ناپسند و نكوهيدهاند؛ سؤالى كه در اينجا وجود دارد اين است كه ريشه و مبناى اين فضيلت و رذيلت چيست؟ به عبارت ديگر، ملاك «ارزش» و «ضد ارزش» كدام است؟
در بسيارى از كتابهاى اخلاقى در تحليل اينكه، براى مثال «چرا تواضع و فروتنى خوب و ممدوح است؟» گفته مىشود چون انسان متواضع در جامعه محبوب است ومردم به او علاقه دارند، او را احترام مىكنند و اگر خواستهاى داشته باشد به آن توجه مىشود. بر عكس، انسان متكبر را هيچ كس دوست ندارد و نمىخواهد با او برخورد و معاشرت داشته باشد و همه افراد از او فرارىاند.
روح اين تحليل اين است كه ملاك ارزش و ضد ارزش، پسند و ناپسند مردم است. بر اين اساس، گويى خوب آن است كه خوشايند مردم است و جامعه آن را مىپسندد و از آن تعريف و تمجيد مىكند، و بد براى آن بد است كه مردم آن را نمىپسندند و خوشايند آنها نيست. طبق اين مبنا، ارزشمندى «تواضع» بدان جهت است كه مردم آن را دوست دارند و ضد ارزش بودن «تكبر» براى آن است كه مردم آن را دوست نمىدارند. بنابراين، اگر مىخواهيد مردم شما را دوست بدارند و احترامتان كنند، متواضع باشيد، و اگر تكبر كنيد مردم دوستتان نمىدارند و منزوى خواهيد شد.
منطقدانانِ ما از چنين قضايايى اصطلاحاً به «آراى محموده» تعبير مىكنند و در بحث «قياس» آن را يكى از انواع قضايايى مىدانند كه مىتواند در جدل و خطابه مورد استفاده قرار گيرد. «آراى محموده» بدين معنى است كه مسألهاى نزد عقلا ممدوح و پسنديده است، و در مقابل آن نيز «آراى مذمومه» قرار مىگيرد؛ يعنى چيزهايى كه نزد عقلا مذموم و ناپسند است. براى مثال، گفته مىشود «حُسن» صدق براى آن است كه مردم راستگويى را مىپسندند و آن را نيكو مىدانند؛ دروغگويى هم بدان سبب بد و «قبيح» است كه عقلا آن را ناپسند مىدارند و از آن مذمت مىكنند. اين امر تا حدودى هم واقعيت دارد و برخى چيزهايى كه ما آنها را خوب يا بد مىدانيم، اساسى جز اين ندارد كه نزد عقلا ممدوح يا مذموم است.
بنابراين مبناى مذكور تنها يك فرهنگ عمومى و عرفى نيست، بلكه حتى نزد علماى